Archive for ژوئیه 19, 2009

گزارشی از مراسم قدردانی از فعالین ستادهای موسوی و کروبی در شیراز

آوای وطن

مراسم قدردانی از فعالین ستادهای موسوی و کروبی با حضور صدها نفر در تالار احسان امروز ساعت ۱۸ برگزار شد. در این مراسم دکتر سپهر عضو مرکزی حزب مجاهدین انقلاب اسلامی و دکتر جلالی نماینده دور ششم مجلس و مسئول ستاد موسوی و مسئول کمیته پیگیری بازداشت شده گان و آقای خباز نماینده آیت ا… علی محمد دستغیب به سخنرانی پرداختند. در طول مراسم حاضران با شعار الله اکبر ‌و موسوی موسوی و مرگ بر چین و مرگ بر روسیه این مراسم را همراهی کردند.

سخنرانان هشدار دادند که علاوه بر جمهوریت نظام امروز اسلامیت نظام نیز به خطر افتاده . ترویج اسلام معاویه و دور شدن از اسلام ناب محمدی بزرگترین خطری است که امروز جامعه ما را تهدید می کند.

در جایی دیگر دکتر جلالی مسئول ستاد آقای کروبی ۴ هدف را هدف عمده این انتخابات می دانست:۱- پیروز شدن محمود احمدی نژاد ۲- اعلام رایی بیش از رای آقای خاتمی ۳ – از آنجایی که شخصیت آقای موسوی را شخصیتی محجوب می دانستند به این امید با اختلا ف زیاد سعی در شکست مهندس موسوی داشتند و فکر میکردند مهندس اعتراضی نمی کند.۴- از آنجایی که شخصیت شلوغی از آقای کروبی سراغ داشتند خواستند چنان او را به زانو در بیاورند که جرات اعتراض نداشته باشد و به همین دلیل او را پنجم اعلام کردند.

آقای مهندس موسوی و کروبی در بیاناتی جداگانه برای این مراسم قدردانی خود را از فعالین ستادهایشان اعلام کردند و وضعیت به وجود آمده را نه تنها شکست ندانستند بلکه آن را پیروزی بزرگ در جهت وحدت هر چه بیشتر مردم دانستند.آنها همچنان دولت برآمده از کودتا را فاقد مشروعیت دانستند و اعلام کردند تا پایان در کنار این موج سبز شکل گرفته می مانند.

در پایان این مراسم در حالیکه برگزار کنندگان این مراسم سعی در آرام کردن مردم داشتند اما حرکتی خودجوش صورت گرفت و در مقابل درب تالار احسان جمعیت شروع به سردادن شعار کردند . دوبت کودتا استعفا استعفا و رو سیه حیا کن کشورم رو حیا کن و زندانی سیاسی آزاد باید گرددو … از جمله شعار های تظاهر کنندگان بود. شعارها حدود ۴۵ دقیقه به طول کشید و در این بین اتومبیل هایی که از آن مسیر رد می شدند با بوق زدن همراهی خود را اعلام می کنند و عابران با تجمع خود همراهیشان را رساندند. این مراسم با وارد شدن ماموران یگان ویژه و متفرق کردن جمعیت به پایان رسید.


Comments (3)

جایزه‌ی کمک به کودتا . احمدی‌نژاد فعالان ستادش را به سوریه می‌فرستد

انتشار تصویر یک دعوتنامه، مشخص کرد که سران دولت پس از پیروزی کودتای انتخاباتی قصد دارند هواداران خود را با اعطای وام به سوریه بفرستند.

بر اساس آنچه در این دعوتنامه آمده، ستاد حمایت‌های مردمی از احمدی‌نژاد از اعضای خود دعوت کرده که «به همراه حداکثر شش نفر»! به دفتر یک شرکت خدماتی به نام «سیاحت نور» مراجعه کنند تا برای سفر هوایی به سوریه، وام قرض‌الحسنه دریافت کنند!

مشخص نیست بودجه کلانی که برای چنین برنامه‌ای هزینه شده، از کجا به دست آمده است. اما یادآوری این نکته خالی از لطف است که احمدی‌نژاد قبل از آغاز فعالیت‌های انتخاباتی ادعا کرده بود به خاطر نداشتن بودجه، از راه‌اندازی ستاد انتخاباتی اجتناب می‌کند؛ هرچند کمی بعد مشخص شد که در عمل چندین ستاد به طور غیرقانونی و با بودجه دولت به فعالیت تبلیغاتی برای احمدی‌نژاد مشغول‌اند.

04

Comments (1)

پیام موسوی به تجمع روز یکشنبه شیراز

moosavi-shiraz-190709

Comments (1)

محمد خاتمی: مشروعیت دولت را به رفراندوم بگذارید

رادیو زمانه

محمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین ایران، برای برون‌رفت جمهوری اسلامی از «بحران»، درخواست کرد که مشروعیت دولت برآمده از انتخابات، به همه‌پرسی گذاشته شود.

آقای خاتمی که در جمع برخی خانواده بازداشت‌شدگان در محل دفتر مجمع روحانیون مبارز سخن می‌گفت، اظهارات اکبر هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران را «حداقل‌هایی» دانست که می‌تواند فضای عمومی را «تلطیف كرده و اعتماد از دست رفته را برگرداند.»

آقای هاشمی در خطبه‌های ۲۶ تیر ماه نماز جمعه تهران به مسئولان جمهوری اسلامی پیشنهاد کرد که برای بازگرداندن اعتماد از دست رفته مردم، فضایی به وجود آورده شود که «همه طرف‌ها بتوانند آنجا حرفشان را بزنند.»

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته که طرف‌های انتخاباتی «برادرانه، خواهرانه بنشینند با هم حرف بزنند و دلیل خود را بگویند. بالاخره مردم در این بین خودشان می‌فهمند و آخرش هم می‌توان از مردم پرسید.»

به گزارش برخی وب‌سایت‌های نزدیک به اصلاح‌طلبان در ایران، آقای خاتمی افزود که همه‌پرسی درباره مشروعیت دولت دهم باید از سوی نهاد‌های «بی‌طرفی» همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام شود.

به گفته رئیس جمهوری پیشین ایران، «بایستی از مردم پرسید آیا وضعیت پیش آمده، مطلوب است و از آن راضی هستند؟ اگر اكثریت مردم این وضع را قبول داشته باشند، ما هم تسلیم هستیم.»

این برای نخستین‌بار در تاریخ جمهوری اسلامی است که از سوی یکی از روسای جمهوری ایران، پیشنهاد برگزاری همه‌پرسی درباره مشروعیت یک دولت ارائه می‌شود.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی از نامزد‌های معترض به نتیجه انتخابات اعلام کرده‌اند که دولت دهم را «مشروع» نمی‌دانند و از طریق قانونی با آن مقابله خواهند کرد.

برخی از مهمترین احزاب اصلاح‌طلب نیز با رد نتیجه این انتخابات، دولت برآمده از آن را «نامشروع» دانسته‌اند.

به گفته خاتمی، «بایستی از مردم پرسید آیا وضعیت پیش آمده، مطلوب است و از آن راضی هستند؟ اگر اكثریت مردم این وضع را قبول داشته باشند، ما هم تسلیم هستیم»

در جریان اعتراض‌ها به نتیجه انتخابات، ده‌ها تن از فعالان سیاسی و مدنی بازداشت شدند که هم‌اکنون در زندان به سر می‌برند.

خاتمی با اظهار تاسف از بازداشت این افراد، گفت که این دستگیری‌ها «غیرقانونی و غیر شرعی» است و در چنین وضعیتی «نه تنها جمهوریت نظام دچار چالش شده، بلكه اسلامیت نظام هم مورد خدشه قرارگرفته است.»

رئیس بنیاد باران افزود که در جریان انتخابات اخیر، «عدالت و اخلاق» در نظام جمهوری اسلامی از سوی «بسیاری از نهادهای حاكم زیر سئوال رفته است.»

خاتمی این مسئله را «مصیبت» بزرگ‌تر از «مصیبتی» دانست که بر اثر آن تعدادی کشته و دستگیر شده‌اند.

محمد خاتمی پیش‌تر در دیدار با خانواده گروهی دیگر از بازداشت‌شدگان گفته بود که در انتخابات اخیر «کودتایی مخملی» علیه مردم صورت گرفته است.

در این دیدار زهرا مجردی، همسر محسن میردامادی، فخرالسادات محتشمی‌پور همسر مصطفی تاج‌زاده، خانم حقیقی، همسر علی وفقی، آقای شریف‌النسب، همسر سمیه توحیدلو و مادر «مهسا امرآبادی» حضور داشتند.

این خانواده‌ها پیش از سخنان آقای خاتمی، گزارشی درباره اعضای بازداشتی خانواده خود و برخوردهای صورت گرفته با آنها ارائه کردند.

Share/Save/Bookmark

Comments (4)

آزادی کارمند سفارت بریتانیا در تهران

رادیو زمانه

حسین رسام، کارمند ایرانی سفارت بریتانیا در ایران، پس از سه هفته با قید وثیقه آزاد شد.

عبدالصمد خرمشاهی وکیل آقای رسام، آزادی وی را تائید کرده است.

اتهام حسین رسام که تحلیلگر سفارت بریتانیا درتهران است، «اقدام علیه امنیت ملی» عنوان شده است.

آقای خرمشاهی، مبلغ وثیقه رسام را ۱۰۰ میلیون تومان اعلام کرد.

این وکیل دادگستری، حال موکل خود را خوب عنوان کرد و افزود که به نظر نمی‌رسد مشکلی داشته باشد.

حسین رسام و هشت کارمند دیگر سفارت بریتانیا در تهران، سه هفته پیش از این به اتهام «نقش‌آفرینی در اغتشاشات اخیر ایران» بازداشت شدند.

با این‌که مقام‌های ایران، هشت کارمند دیگر سفارت بریتانیا را آزاد کرده بودند، اما رسام به اتهام «تحریک اغتشاشگران» کماکان در زندان بود.

رسام متهم است که با ارائه «توصیه‌های استراتژیک به خبرنگاران خارجی به ویژه خبرنگاران بی‌بی‌سی، مردم را تحریک می‌کرده است.»

خبرگزاری نیمه دولتی فارس مدعی شده است که حسین رسام، که از سال ۲۰۰۴ در استخدام سفارت بریتانیا در تهران بوده، گزارش‌های «جانبدارانه» در اختیار دیپلمات‌های بریتانیایی می‌گذاشته که به «دشمنی» آنها با برنامه هسته‌ای ایران دامن می‌زده است.

این در حالی است که دولت بریتانیا اتهام‌های وارده به اعضای محلی سفارتخانه‌اش در تهران را به شدت تکذیب کرده است.

اخراج دو دیپلمات بریتانیایی از ایران و دستگیری اعضای سفارت بریتانیا در تهران، با اعتراض و واکنش‌های تند دولت بریتانیا و دولت‌های دیگر غربی مواجه شد. دولت بریتانیا نیز در اقدامی متقابل، دو تن از دیپلمات‌های ایرانی در لندن را اخراج کرد.

Comments (1)

مهندس موسوی: جان گرانبهای انسان‌ها کم‌ارزش شده

مهندس موسوی طی پیامی کشته شدن دهها تن از هموطنان را در سانحه دلخراش سقوط هواپیمای مسافربری تسلیت گفت.

به گزارش قلم نیوز، مهندس میرحسین موسوی طی پیامی کشته شدن دهها تن از هموطنان را در سانحه دلخراش سقوط هواپیمای مسافربری تسلیت گفت.متن کامل این پیام به شرح زیر است:
بسمه تعالی
خبر غم‌انگیز و تأثرآور کشته شدن دهها تن از هموطنان عزیزمان در سانحه دلخراش سقوط هواپیمای مسافربری پرواز تهران به ایروان، اینجانب را نیز همانند ملت بزرگ ایران بسیار متأثر و عزادار کرد. مردم ایران نباید به کرات در معرض چنین حوادث جانگدازی قرار گیرند. تکرار اینگونه خسارات جبران‌ناپذیر می‌تواند خطر کم‌ارزش شدن جان گرانبهای انسانها را در نظر مسئولین و دولتمردان القا نماید.
اینجانب ضمن عرض تسلیت به مردم شریف کشورمان مخصوصاً هموطنان عزیز ارامنه و جامعه ورزشی، از خداوند متعال برای تمامی درگذشتگان طلب مغفرت و برای بازماندگان ایشان آرزوی صبر و سلامتی می‌نمایم.
میرحسین موسوی

Comments (1)

مخملی نیست، واقعی است؛ سعيد رضوي فقيه

این روزها محافظه کاران که از مقاومت مردم و اصلاح طلبان در برابر کودتا علیه جمهوریت و دموکراسی عصبانی و نگران هستند می کوشند با کد گذاری و بر چسب زنی های تکراری برای سرکوب همه جانبه مقاومت زمینه سازی ذهنی کنند و بر خوردهای خشن با حرکت مسالمت امیز و مدنی مردم را مشروع و قانونی جلوه دهند.
در این مسیر هر روز با بسامد بالای وا ژه هایی همچون بر اندازی نرم؛ انقلاب مخملی و کودتای مخملی مواجهه می شویم که در لابه لای مستند سازی های شتاب زده قرار می گیرند که مثلا قرار است اصلاح طلبان معترض به تقلب های انتخاباتی را در قالب سناریو های تکراری به سرویس های اطلاعاتی و امنیتی خارجی برای تغییر یا استحاله نظام سیاسی ایران وصل نموده و بدین ترتیب بازداشت های گسترده فعالان سیاسی و مدنی را موجه جلوه دهند.

اینکه محافظه کاران از واژه هایی نظیر کودتا و بر اندازی یا انقلاب در بر چسب زنی های خود استفاده می کنند. از انروست که می خواهند با یک فضاسازی امنیتی برای اصلاح طلبان و فعالان سیاسی و مطبوعاتی معترض پرونده های سیاسی و امنیتی پر پیمانه بسازند و اما اینکه این واژه های هول اور! را با توصیفاتی نظیر نرم و مخملی مقید می کنند تنها و تنها از انروست که اقدامات اصلاح طلبان در اعتراض به تقلب های انتخاباتی کاملا مدنی و مسالمت امیز و در چهار چوب قانون بوده و به هیچ وجه ذیل عناوین مجرمانه با تعاریف حقوقی قرار نمی گیرد.

وقتی پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ششم و بر اساس ارای مردم ان هم در انتخاباتی تحت نظارت استصوابی شورای نگهبان کودتای پارلمانی قلمداد می شود و یا تلاش برای احیای اصول فراموش شده قانون اساسی از طریق ساز و کارهای کاملا قانونی کودتای خزنده به قصد استحاله نظام لقب می گیرد طبیعی است که شرکت در رقابت های انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نیز بر اندازی نرم یا انقلاب مخملی تلقی گردد.

در واقع همه اینها نمونه هایی هستند از مغالطات ناشیانه اقتدارگرایان که می خواهند به اقدامات قانونی و مسالمت امیز مردم و اصلاح طلبان ابعاد امنیتی و به اصطلاح بر اندازانه بدهند.اگر این تشبیهات و استعارات را صادق فرض کنیم در ان صورت کشور ما طی سی سال گذشته ده براندازی نرم و هشت کودتای پارلمانی را پشت سر گذاشته که اگر دو همه پرسی برای تایید قانون اساسی را هم در سالهای پنجاه و هشت ؛ و شصت و هشت با عناوینی نظیر کودتای خزنده به قصد استحاله نظام به ان بیافزائیم برای خود رکوردی بی سابقه در نظامهای سیاسی جهان خواهد بود.

پس از بروز اعتراضات اخیر به نتایج غیر قابل قبول انتخابات بیست و دوم خرداد اقتدارگرایان اول با استفاده از وازه انقلاب مخملی سعی در تخطئه این جنبش داشتند اما پس از مدتی با دریافت این نکته که انقلاب تلقی کردن این جنبش (چه مخملی چه غیر مخملی ) تاییدمشروعیت حرکت مردم معترض است بلا فاصله وازه کودتای مخملی را در ادبیات رسانه ای خود جایگزین ان کردند.

در این باره ذکر چند نکته ضروری است یکی اینکه کودتا مطابق با تعاریف رایج توسط ارباب قدرت و با استفاده از ابزارهایی که معمولا در دست ارکان حکومت اعم از کشوری و لشگریست صورت می گیرد و شامل دو دسته کودتاهای خشن نظامی و یا کودتاهای نرم سیاسی و به قول اقتدارگرایان کودتاهای مخملیست.

نمونه دسته اول کودتای بیست و هشت مرداد در ایران و یا کودتای پینوشه علیه النده در شیلی است و نمونه دسته دوم کودتای صدام حسین علیه حسن البکر در عراق است.بنابر این با چنین تعاریفی جنبش میلیونی مردم با دست های خالی در اعتراض به تقلب های گسترده و سازماندهی شده در انتخابات بیشتر به یک جنبش مردمی ضد کودتا شبیه است تا به یک کودتا. واقعیت ان است که کودتای مخملی توسط وزارت کشور دولت نهم به قصد بر چیدن بساط جمهوریت و بلاموضوع کردن رای شهروندان صورت گرفت که بلافاصله با جنبش مردمی ضد کودتا به قصد دفاع از جمهوریت ودموکراسی مواجهه شد.

دوم اینکه اگر مراد از انقلاب مخملی یک انقلاب مسالمت امیز بدون خشونت باشد در ان صورت جنبش اعتراضی مردم به کودتای دولت نهم واقعا یک انقلاب مخملی بوده و هست همانند انقلاب اسلامی پنجاه و هفت که اولین انقلاب مخملی و مسالمت امیز در تاریخ معاصر جهان بود. یک انقلاب به تمام معنا انسانی ؛ اصلاحی و اسلامی که در اهاف و روش ها و شعارها شباهت های بسیار با انقلاب سال بنجاه و هفت دارد. راهبیمایی های ارام میلیونی متشکل از همه اقشار مردم و الله اکبر های شبانه شاهد این شباهت ذاتی هستند.

یک چنین انقلابی نه تنها جرم نیست بلکه درواکنش به فسادها و بحران های عمیق و ساختاری به صورت ضروری اتفاق می افتد بدون انکه شخص یا اشخاصی بتوانند انرا برنامه ریزی یا حتی پیش بینی کنند. اما اگر مراد از انقلاب مخملی یک تحول سست و سطحی بدون ریشه های عمیق اجتماعی و با اتکا به برخی حمایت و برنامه ریزی های خارجی باشد( انگونه که مراد اقتدارگرایان است ) در انصورت باید خیال اقتدارگرایان را راحت کرد و گفت جنبش اعتراضی مردم به تقلب های انتخاباتی بر خلاف تصور ایشان و با تکیه بر شواهد عینی یک انقلاب واقعیست و نه مخملی. حضور میلیونها تن در خیابانهای تهران تنها با راهپیمایی های سال پنجاه و هفت قابل مقایسه است و بس.چنین انقلابی با تدابیر انتظامی و نظامی یا امنیتی و قضایی قابل توقف نخواهد بود. یک انقلاب مخملی را شاید بتوان مهار کرد اما یک انقلاب واقعی را نه.

Comments (1)

مگر هم وطنی اتوبانی یک طرفه است؟!؛ شهاب الدین شیخی

بیست سال پیش در چنین روزی (13جولای 1989برابر با 22تیرماه1368)دکتر عبدالرحمن قاسملو و یاران اش برای حل مسئله ی کوردستان و به دعوت جمهوری اسلامی در وین پایتخت اتریش، به پای میز مذاکره دعوت شدند. مذاکره ای که هرگز نه انجام گرفت  و نه به سرانجام رسید. زیرا چند نفر مسلح به جلسه ای که قرار بود غیر مسلح باشند ریختند و به فجیع ترین شیوه دکتر قاسملو و همراهان اش را ترور کردند و با این کار برگ خونین دیگری به تاریخ مبارزان راه آزادی افزودند. آن ها که برای آزادی شان ارزش قایل اند و برای آزادی مردمانی از هر جنس و زبان و رنگ و نژاد به مبارزه بر می خیزند و به گفته ی خود قاسملو:« ملتی که آزادی می خواهد باید بهای آن را نیز بپردازد» و قاسملو یاران اش هم چون دیگر آزادی خواهان این سرزمین  و دیگر سرزمین های جهان بهای آن را با جان شان پرداختند. انکار شدنی نیست، این که شخصی پای میز مذاکره کشته شود(حالا از سوی هر کسی) خیلی  تلخ تر از آن است که در میدان جنگی،حتا نابرابر. اگر در میدان جنگ بود و حتا جنگ نابرابر بود و حتا جنگ «دفاع مشروع» بود، باز می گفتیم جنگ  است و در میدان جنگ نیز هر کسی حتا اگر رهبر و دبیرکل یک حزب باشد، ممکن است کشته شود و هیچ کس هم انتظار ندارد که توان نظامی را به مساوی تقسیم کنند.

اما آن گاه که برای «دیالوگ و گفت و گو» قرار است بنشینی  پای میز مذاکره و میز مذاکره تبدیل شود به جوخه ی مرگ قبول کنیم که خیلی سخت است. مذاکره و گفت و گو برخلاف تمام  اتهاماتی که سال هاست همه ی سیستم های سرکوب گر  و همه ی دولت هایی که با کوردها مشکل حقوق بشری دارند، به آن ها تحمیل می شود، نه تنها آخرین راه حل کوردها نبوده است که اولین و آخرین راه حل بوده است. از اولین قیام کوردها در ترکیه که توسط شیخ عبید ا… نهری در ترکیه آغاز شدو آغاز آن با مکاتبه با سران حکومت عثمانی و قاجار شکل گرفت تا بدر خوان ها و همین حزب دمکرات کوردستان  نیز در آغاز چه قبل ازانقلاب و چه بعد از انقلاب راه مذاکره و مناظره و گفت و گو را برگزیده بودند و وقتی راه بسته شد کار به لشکر کشی کشیده شد و جنگ آغاز شد باز بعد 8سال دوباره حاضر شدند پای میز مذاکره بنشینند. اما انگار نیرویی «جادویی» و «ماورایی» می خواهد به آن ها بفهماند که دوست عزیز تو در هر کجا که بنشینی پشت سنگر یا پشت میز در خانه ات یا رستوران، تفنگ دست ات باشد یا خودکاری و چند برگه کاغذ برای یادداشت برداری از ریز مذاکرات، فرقی نمی کند در هر صورت تو قرار است کشته شوی. این نیرو ی جادویی و ماواریی  می خواست به نسل آینده نیز بفهماند، که انگار یگانه راه حل،  بین ما و کسانی که ما نمی خواهیم آنان مانع آزادی  های سیاسی و مدنی و فرهنگی مان بشوند، همان راه اسلحه و خشونت و جنگ است.

اما نسل آینده ی کوردستان، همان راه بدون خشونت را  در پیش گرفت و  فعالیت در عرصه های نوشتاری و فرهنگی ومدنی را در پیش گرفت و به  تاسیس سازمان های حقوق بشری و روزنامه و نهادهای مدنی  همت گمارد. جنبش های زنان و دانشجویی و کارگری و ملی گرایانه را از راه های فرهنگی و مدنی پی گیری می نمود. اما باز راه تبعیض در این جا نیز بسته نماند  و هر گاه فرصت شد و یکی از ما به حکم نیروهای قضایی و امنیتی گرفتار می آمدیم حتا در همان سیستم قضایی نیز بر ما حکم سنگین تری روا داشته می شد. به عنوان مثال اگر یک فعال جنبش زنان در تهران بازداشت شود در بدترین حالت در حکم اولیه چیزی حدود 3سال نهایت به وی حکم خواهند داد و در دادگاه تجدید نظر ممکن است به 2سال تبدیل شود و در نهایت در دیوان عالی کشور ممکن است به 6یا7ماه تعلیقی تبدیل شود، حال این حکم اگر در مورد یک فعال جنبش زنان که نسبتی قومیتی یا ملیتی داشته باشد مثلا یک خانم ترک زبان، حکم  او بدون حبس باقی نخواهد ماند و در هر صورتی باید طعم تلخ زندان مجازات را بچشد و باز اگر  در میان قومیت ها، در مورد یک خانم فعال جنبش زنان کورد زبان باشد حکم او شدید تر است و در دادگاه بدوی حکم محاربه می گیرد و در تجدید نظر 15 سال و در نهایت به 6یا7سال زندان تبدیل می  شود.اگر روزنامه نگاری  در تهران به بندی گرفتار آید و یا یک فعال حقوق بشری، در بدترین حالت، ممکن است حکم 5سال زندان در دادگاه بدوی بگیرد و در تجدید نظر به 3سال و در نهایت ممکن است به 2سال تعزیری یا تعلیقی تبدیل شود، اما در مورد هم وطنان کورد این داستان سرانجام اش ، احکام 10یا15ساله ی زندان است، که آن هم زیر حکم نوشته شده با رافت اسلامی به چنین حکمی نایل گردیده است.

تلخ تر از همه ی این ها این است که همان دوست روزنامه نگار و همان دوست فعال حقوق بشر و نویسنده و روشنفکر من، در مورد جفایی که بر من هم وطن اش می رود نهایت تلاش اش را به امضا کردن یک بیانیه محدود و محتوم خواهد کرد. اما برای هم کار و هم فکر و هم قدم ما در تهران داد اش  به آسمان ِبلندترین ساختمان های  نهادهای بین المللی خواهد رفت و قلم اش رسا و شیوا می شود و من می مانم و بغض تنهایی ام. در همین مورد دکتر قاسملو که 20 سال از ترور وی می گذرد، آیا 20 مقاله از سوی دوستان من در این 20 سال،  در محکومیت این ترور نوشته شد؟ آیا  نه مگر که قاسملو نیز ایرانی بود یکی از شهروندان ایرانی  بود که در بلاد غربت ترور شد؟ نه مگر او بود که بیش از 30 سال پیش که بسیاری از روشنفکران و مردان سیاسی این سرزمین حتا هجا و هنجی دموکراسی را نمی دانستند و در آن هنگامه ی انقلابی و انقلابی گری و میل به خشونت، از دموکراسی برای ایران گفت و  به قول رضا علامه زاده ی عزیز  حتا این دمکراسی خواهی برای ایران را  به «خودمختاری» محلی برای کوردستان ترجیح داد؟

تلخ است دوست فعال حقوق بشر من،  که طبق همان گزارش های سازمان های حقوق بشری بین المللی  که شما گزارش های ات را برای آن می فرستی،80% موارد نقض حقوق بشر در ایران مربوط به مناطق کوردنشین ایران است و از این سو 80% فعالیت حقوق بشری شما دوستان من برای موارد نقض حقوق بشر در مناطق غیر کورد نشین و به ویژه مرکز نشینان است. چرا مگر «هم وطنی » اتوبانی یک طرفه است که فقط ما هر روز و هر روز در آن ویراژ بدهیم و هر روز هر روز به فکر اثبات این باشیم که نجزیه طلب نیستیم و خشونت طلب نیستیم و تحت خشونت اجباری به سر می بریم و هر روز هر روز ما ثابت کنیم با هم هستیم و این باهم بودن همیشه باید از سوی ما اتفاق بیافتد. شما دوست هم وطن نویسنده و روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و روشنفکر من، نباید در لاین دیگر این اتوبان ویراژ که نه، گاهی توقفی کوتاه بکنی؟ هرگاه هر کدام از ما دمی بر آوردیم و از دردمان گفتیم به آن گفته ی نخ نمای تکراری  سوق مان دادید که فعلا بگذار ما مسئله ی جمعی مان را حل کنیم بعد آن موقع می آییم سراغ شما، فعلا طرح کردن این بحث ها نوعی جدایی طلبی ست  و باعث به هم خوردن صفوف اتحاد ماست. عجیب است که این چگونه اتحادی است که نباید رنج های من، خواست های من، حقوق من و… من در آن مطرح شود؟ این نوع جواب شبیه همان جوابی است که برخی مردسالاران به فعالان فمینیست در جواب حق خواهی و برابری خواهی شان می دهند و می گویند که فعلا ما مسئله ی دموکراسی  را حل کنیم آن موقع در یک جامعه ی دموکراتیک همه به حقوق برابر می رسند. گرچه دیدیم  تجربه کردیم که در هیچ کدام از اشکال تغییر  چه انقلاب (انقلاب های توده ای، انقلاب های ایدئولوژیک و..) و چه تغییر از راه گزینه ی خارجی همانند عراق و افغانستان و چه اصلاحات و..در هیچ کدام چنین اتفاقی نیافتاد. عجیب تر آن که من همین جواب را در مصاحبه ام با یکی از بزرگترین ومشهور ترین فعالان جنبش زنان، که خود باید درد چنین جوابی را چشیده باشد، دریافت کردم و هنگامی که از حقوق قومی و ملی در جوامع چند ملیتی سوال کردم و پایگاه حقوق بشری چنین حقوقی را پرسیدم٬ گفت :«حالا ما اول باید به فکر این باشیم که اول زیربنای  یک جامعه ی دموکراتیک را بنهیم  و آن موقع…».

چگونه تلاش جمعی را برای دموکراسی و آزادی وبرابری بپذریم که اکنون و از همین لحظه حق و حقوق برابر من در  پایه های این جنبش طرح نشود و زنان و قومیت ها و ملیت ها و دیگر گروه های تحت ستم همگی خاموش شوند . در حالی که به گفته ی رانسیر دموکراسی وقتی دموکراسی است که در نقطه آغاز آن همه در موضع برابر باشند.

Comments (3)

گزارشی کوتاه از حال و هوای ایرانیان خارج از کشور / مهربان، مثل روزهای انقلاب ۵۷

رادیوزمانه

ناصر غیاثی

جزیره‌های تا دیروز پراکنده و جدافتاده‌ی ما ایرانیان خارج کشور ناگهان تبدیل به سرزمینی واحد و خروشان شده است. به سرعت خود را سازمان‌دهی کرده و یک دل و یک زبان با داخل فعال شده است. گزارش کوتاهی بخوانید از حال و هوای ما در پیش و پس از جنبش.

پراکندگی ما پیش از جنبش

سال‌های زیادی بود که در شهری مثل برلین که به روایتی هفت هزار ایرانی در آن زندگی می‌کند، به زحمت می‌شد بیست ـ سی نفر برای یک شب شعر یا داستان‌خوانی و یا نمایش جمع کرد. در آن سال‌های خیلی دور، در دهه‌ی شصت هم اوضاع بهتر از دیروز نبود.

در آن سال‌ها البته شاملو یک استثناء بود، حدود بیست سال پیش، در سال ۱۳۶۷، در اوج سال‌های مهاجرت ایرانی‌ها و زمانی که هنوز آتش مبارزه در خارج از کشور خاموش نشده بودند و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی کم و بیش طرف‌دارانی داشتند، حضور شاملو توانسته بود هزارتایی آدم جمع کند.

یکی از سالن‌های بزرگ دانشگاه فنی برلین پر شده بود. گلشیری و براهنی وقتی برلین می‌آمدند، موفق می‌شدند، گاهی تا صد نفر جمع کنند. به جرأت می‌توانم بگویم در ده، پانزده سال گذشته، مطلقاً هیچ خبری از تجمعات با اهداف سیاسی ـ تظاهرات سیاسی که جای خود دارد ـ نبود، یا اگر بود جسته و گریخته بود و با عده‌ی قلیلی برگزار می‌شد.

سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی دیگر می‌دانستند نمی‌توانند برای یک آکسیون ِ سیاسی ـ اعتراضی، بیش‌تر از بیست ـ بیست‌ و پنج نفر گرد هم بیاورند و اگر می‌آوردند، آن آکسیون محدود به حلقه‌ی کوچک معترضین می‌ماند. رخوتی هولناک حاکم بود: همه در خود فرورفته و مأیوس، با کم‌ترین ارتباط با هم و سرگرم زندگی فردی خودشان.

ایرانی‌های بسیاری این‌جا در خارج از کشور از فرط اندوه و یاس و تنهایی به جنون گرفتار شدند. آن چندتایی که من می‌شناسم دچار پارانوئید شدید بودند. خواننده‌های مکش مرگ‌مای «لوس»‌آنجلسی هم اگر خیلی طرف‌دار داشتند، نمی‌توانستند در یک شب بیش‌تر از دویست نفر جمع کنند.

شجریان و علیزاده و ابی و داریوش و گوگوش ـ یعنی فقط استثناها ـ می‌توانستند تا چهارصد نفر هم زیر یک سقف بیاورند. بزرگ‌ترین و آخرین موج جمع شده‌ی ایرانی‌های خارج از کشور کنفرانس معروف برلین بود که آن هم ـ آن‌طور که شایع است ـ به همت سربازان گم‌نام و پیدانام، به نمایش غم‌انگیزی بدل شده بود.

از ده دوازده سال پیش سفر تابستانی به ایران ـ حتا اگر شده ده روز ـ در برنامه‌های سفری همه قرار داشت، چرا که غبار غربت از فرط سنگینی دیگر غیرقابل تحمل شده بود. عده‌ی بسیار کمی به دلایل گوناگون از خطر واقعی جانی بگیر تا مواضع سیاسی، بیا تا رودروایسی از دوست و رفیق از رفتن به ایران سرباز می‌زدند.

این روزها اما این‌جا زیاد می‌شنوی: «می‌خواستم بروم ایران، اما تا این‌ها هستند، نمی‌روم.» کتمان نباید کرد، هنوز هستند بی‌عملانی که با استدلال پایه بر آبشان (من آلوده‌ی توده‌ها نمی‌شوم) از شرکت در هرگونه اعتراض به کودتا سرباز می‌زنند و عافیت‌طلبانی که می‌گویند: «نمی‌خواهم از رفتن به ایران محروم شوم.»

جمع ما پس از جنبش

نخسین جرقه‌های این هم‌دلی را روز رأی‌گیری در نمایندگی‌های جمهوری اسلامی می‌دیدی: صف‌های طولانی، چهره‌های شاداب و لب‌خند به لب و امیدوار. در نیم ساعتی که در صف بودی، چندین بار می‌شنیدی و می‌دیدی که دو دوست هم‌دیگر را پس از سال‌ها می‌بینند: روبوسی و درآغوش گرفتن و گفتن و شنیدن «چطوری تو؟» یا «کجایی تو بابا؟» و رد و بدل کردن آدرس و شماره تلفن. تو گویی در همین نمایندگی‌ها دارد اراده‌ی جمعی برای یک‌دلی و خواست دگرگونی نطفه می‌بندد.

امروز همه دسته دسته در تظاهرات شرکت می‌کنند، از صد و هشتاد کشور جهان توماری را امضاء می‌کنند که قرار بود از بالای برج ایفل آویخته بشود و به زمین برسد. حالا می‌گویند طولش به ده هزار متر رسیده و می‌تواند تمام برج ایفل را بپوشاند. حالا امضاء جمع می‌کنند، دور هم در میدان‌ مرکزی شهر محل زندگی‌شان جمع می‌شوند و شمع روشن می‌کنند، آکسیون پشت آکسیون می‌گذارند، همه با هم مهربان‌اند و یک دل، مثل روزهای انقلاب ۵۷.

آن چنان در جامعه‌ی میزبان حضوری فعال دارند و آن‌چنان کار روشن‌گری‌شان را به خوبی پیش می‌برند که میزبان دهان به تحسین و تحیر گشوده است. حالا ایرانی‌های خارج از کشور ـ درست مثل مردم داخل ـ دوباره یک ‌دیگر را یافته‌اند. کودتا آن شور پنهان را ناگهان چون چشمه‌ای از درون شوره‌زار تنهایی و یأس جوشاند و آتش‌فشانی را که زخم‌های کهنه را در درون خود داشت، به خروش درآورد.

آن‌هایی که سال‌ها مبارزه کرده بودند، یا به دام یأس و افسردگی افتاده بودند و یا در معرض آن قرار داشتند، حالا دوباره جان گرفته‌اند، با حرارت تحلیل می‌دهند و بحث می‌کنند. آدم‌هایی مثل من که دیگر کم‌ترین علاقه‌ای به سیاست نداشتند و به ویژه پس از مستقر شدن احمدی‌نژاد بر مسند ریاست جمهوری، هر واقعه‌ی سیاسی در ایران را با تمسخر نگاه می‌کردند، همه سیاسی شده‌اند.

همه روزانه دست‌کم دو سه ساعتی پای اینترنت می‌نشینند، اشک می‌ریزند، با مشت بر میز می‌کوبند، دل‌تنگ و نگران ایران‌اند، فیلترشکن می‌فرستند، اخبار برای هم ایمیل می‌کنند، تند و تند وبلاگ‌های خبری می‌زنند و هیچ خبری نیست که از چشم‌شان پنهان بماند.

نسل دوم

نکته‌ی عجیب و درخشان این روزها حضور تعیین‌کننده و چشم‌گیر نسل دوم ایرانی‌هاست: جوانانی بین بیست تا سی سال. این‌ها یا این‌جا به دنیا آمده‌اند و یا بین چهار پنج سالگی تا ده دوازده سالگی با پدر و مادر یا به تنهایی به این‌جا آمده‌اند.

ارتباط‌‌‌شان با ایران چیزی بیش از مسافرت‌های چند هفته‌ای به ایران یا گفت و گوهای تلفنی حول احوال‌پرسی نبود. اما حالا آن چنان فعال‌اند و خشم‌زده که گویی در ایران بزرگ شده‌اند، پای به پای مردم در خیابان‌ها بوده‌اند و شعار می‌داده‌اند.

مچ‌بند و شال سبز می‌بندند، در جشن‌های عروسی و تولد‌شان لباس سبز می‌پوشند، فریاد «ایران ـ ایران»‌شان دوستان‌‌شان را به بهت فرو برده است. آن رگ و ریشه‌ی ایرانی‌شان که گویی تا دیروز زیر خاک غربت پنهان بوده، ناگهان آن‌ چنان با خروش از زمین بیرون زده‌ است که متحیر می‌مانی.

اغلب همین‌ها سازمان‌دهنده‌ی تظاهرات‌اند و متأثر از فرهنگ مردم‌سالار غرب، همه‌شان دمکرات، معقول و منطقی هستند. متمدنانه و خشم‌آگین از خون‌های به زمین ریخته در ایران، سخت کار می‌کنند. امروز درون و بیرون چون پیکری واحد در تلاش استقرار دمکراسی در ایران به یک‌دیگر پیوسته‌اند. پیوندشان مبارک و خجسته. بی‌تردید و به زودی شاهد باردادن این درخت خواهیم بود.

Comments (1)

تحصن دانشجویان دانشکده معدن دانشگاه تهران در اعتراض به ادامه بازداشت دکتر خدایاری

خبرنامه امیرکبیر: دانشجویان دانشکده معدن دانشگاه تهران در اعتراض به ادامه بازداشت دکتر علی اصغر خدایاری، استادیار گروه معدن دانشگاه تهران دست به تحصن زدند.

در تجمع دانشجویان برخی از اساتید دانشگاه تهران نیز حضور داشته و خواستار آزادی هر چه سریعتر دکتر خدایاری شدند. دانشجویان همچنین خواستار تشریح دلایل بازداشت اساتید دانشگاه تهران شده و نسبت به عدم مشخص کردن عاملین حمله به کوی دانشگاه معترض بودند.

لازم به ذکر است دکتر خدایاری به همراه چند تن دیگر از استادان دانشگاه تهران پس از اعتراض اساتید نسبت به حمله نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران بازداشت شدند.

از میان دیگر استادان دانشگاه تهران دکتر خالصی، دکتر حسینعلی عرب، دکتر داود سلیمانی و دکتر علی محقر نیز جزو اساتید بازداشت شده بودند.

بیش از 70 نفر از استادان دانشگاه های مختلف نیز پس از دیدار با میرحسین موسوی در هفته بعد از اعتراض به نتایج انتخابات بازداشت شده بودند.

گرچه بیشتر این اساتید تاکنون آزاد شده اند اما از وضعیت برخی از آنها از جمله دکتر خدایاری اطلاعی در دست نیست.

هفته گذشته زاهدی در پاسخ به سوالات خبرنگاران حاضر نشد تعداد دقیق استادانی که هنوز در بازداشت به سر می برند را ذکر کند.

وی همچنین در پاسخ به خبرنگاران در مورد وضعیت اساتیدی که در زندان هستند، گفت: «زندان تعبیر درستی نیست آنها در بازداشت هستند و اگر کسی در بازداشت باشد صرفا یکی دو نفر هستند.»

نوشتن دیدگاه

Older Posts »