Archive for ژوئیه 20, 2009

زمستان، شعری از امیرمحمد نادری

موج سبز آزادی

تقدیم به موج سبز

«هوا بس ناجوانمردانه سرد است»
نه برگی بر درختی نه گیاهی

از این باد سیاه سرد و سوزان
نمی روید به جز مرگ و تباهی

در این شام مه آلود غم انگیز
نمی تابد دگر مهری و ماهی

نه دستی تا برآید ز آستینی
نه چشمی را بود سوی نگاهی

چنان گیرد گلوی گریه را بغض
که ره بسته است بر هر اشک و آهی

شب طوفان چنان چیره است بر روز
امیدی نیست جز امّید واهی

ولیکن هر زمستان را بهاری است
که می آید بخواهی یا نخواهی

بهاری تا شود پاینده پیروز
بود مر جامه ی سبزش گواهی

زمستان همچو شب پایان پذیرد
پس از هر شب بود صبح و پگاهی

زمستان می رود تا باز ماند
زغال و روزگار رو سیاهی

Comments (1)

بیانیه تعدادی از روشنفکران بنام جهان در حمایت از اعتصاب غذای نیویورک

گویانیوز

تعدادی از روشنفکران بنام جهان از اعتصاب غذای نیویورک حمایت به عمل آوردند. در میان آنها برخی از بزرگترین فیلسوفان معاصر جهان- مارتا نسبام و جوشوا کوهن- قرار دارند. رئیس سابق عفو بین لملل آمریکا از دیگر امضا کنندگان این بیانیه است. متن بیانیه به شرح زیر است:

سال 2005 اکبر گنجی به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی ایران بیش از هشتاد روز را در اعتصاب غذا سپری کرد. اعتراض گنجی لحظه ی تعیین کننده ی مقاومت در برابر سرکوب فزاینده ی رژیم بود. در پاسخ به انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد، جنبش سبز دموکراتیک ایران سر بر آورد. در واکنش به سرکوب این جنبش از سوی جمهوری اسلامی، اکبر گنجی دراقدامی هماهنگ، همه را به شرکت در اعتصاب غذا فرا خوانده است. گنجی از همه ی شهروندان ایرانی و آمریکایی دعوت کرده است تا در یک اعتصاب غذای سه روزه در مقابل سازمان ملل متحد به او بپیوندند و بدین ترتیب، جنبش سبز ایران مورد حمایت جهانی قرار گیرد. این اعتصاب غذا، از 8 بامداد چهارشنبه 22 جولای 2009 آغاز خواهد شد و در 8 شامگاه 24 جولای پایان خواهد گرفت.

ما از این تلاش مهم پشتیبانی کرده و از همه ی آزادیخواهان دعوت می کنیم تا برای نشان دادن همبستگی با مردم ایران، بدان بپیوندند.

امضا کنندگان:

1. تامس اسکانلون(استاد فلسفه، دانشگاه هاروارد). 2- الیزابت اندرسون(استاد حقوق، دانشگاه میشیگان). 3- جاشوا اوبر(استاد علوم سیاسی، دانشگاه استنفورد)،. 4- اندی اسکات(مدیر گوگل). 5- کیک اسکات(مدیر گوگل). 6- میشل بری(استاد دانشکده پزشکی، دانشگاه استفورد). 7- هانری بارکی(استاد علوم سیاسی، دانشگاه لی های). 8- فیروزه دما (نویسنده). 9- جول رابرتس( استاد حقوق، دانشگاه ویسکانسون). 10- کوری رابن(استاد علوم سیاسی، دانشگاه نیویورک). 11-جان رومر(استاد علوم سیاسی و اقتصاد، دانشگاه ییل). 12- دبورا ساکس(استاد حقوق و اخلاق، دانشگاه استنفورد). 13- تامی شلبی(استاد فلسفه و مطالعات آفریقا ، دانشگاه هاروارد، و ویراستار مجله ی ترانزیشن). 14- ریچارد فورد(استاد حقوق، دانشگاه استنفورد). 15- جوشوا کوهن (استاد حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه استنفورد). 16- چیت کیتس(رئیس سابق عفو بین المللی آمریکا، استاد حقوق دانشگاه استنفورد). 17- بتسی کوهن(روشنفکر مستقل، نیویورک). 18- دیوید گروسگی(استاد علوم سیاسی ، دانشگاه استنفورد). 19- جوآن لاندی (رهبر جنبش صلح و دموکراسی). 20- عباس میلانی(رئیس گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد). 21- راژان منون(استاد دانشگاه لی های). 22- فرانکو مورتی(استاد ادبیات تطبیقی، دانشگاه استنفورد). 23- جین منزبریچ(استاد علوم سیاسی،دانشگاه هاروارد). 24- مارتا نسبام(استاد حقوق، دانشگاه شیکاگو). 25- تامس هریسون(رهبر جنبش صلح و دموکراسی). 26- چارلز یونکرمن(معاون رئیس دانشگاه استنفورد

Comments (1)

حمايت دزموند توتو و ديگر برندگان جايزه صلح نوبل و هنرمندان و شاعران ايران از روز اقدام جهانی در سوم مرداد ماه

ادامه اعتراضات در ايران – افزايش حمايت های جهانی

آرچ بی شاپ دزموند توتو؛ برنده جايزه صلح نوبل درسال ۱۹۸۴ در مورد وقايع اخير در ايران گفت » ما سرکوب و خشونت عليه مردمی که بطور مسالمت آميز تجمع می کنند، تشديد محدوديت در آزادی های مدنی و زندانی کردن تعداد بيشماری از رهبران مدنی در ايران را محکوم می کنيم»
شيرين عبادی؛ مدافع ايرانی حقوق بشر و برنده جايزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ ميلادی نيز گفت: «اگر که يک کشوری بخواهد که صادقانه از دموکراسی در کشور ديگری که تحت حکومت ديکتاتوری است حمايت کند، تنها کاری که بايد انجام دهد حمايت از مبارزين آزادی در آن کشور است که برای نهادينه کردن دموکراسی در کشور خود بپا خاسته اند.»

مايريد مگوآير؛ برنده جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۷۶ در مورد رفتار دولتمردان در ايران گفت:» مسئولين در ايران تعهدات کشور خود را نسبت به پيمان های بين المللی حقوق بشر نقض می کنند و قوانين کشور خود را نيز زير سوال می برند.»
جودی ويليامز؛ برنده جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۹۷ در مورد خواسته های جهانی حقوق بشر گفت: «ما خواستار آزادی همه زندانيان سياسی هستيم، آنها بايد دست از خشونت عليه معترضين بردارند و حقوق بشر و آزادی های مدنی در ايران را رعايت کنند.»
سيمين بهبهانی؛ شاعره شهيری که در تهران اقامت دارد و اسماعيل خويی؛ شاعر مشهور ايرانی به روز جهانی اقدام برای حقوق بشر در ايران پيوستند، و داريوش؛ خواننده فهيم انسان دوست و نماد فرهنگ ايرانی در تجمع «اتحاد برای ايران» در واشنگتن دی سی برنامه هنری اجرا خواهد کرد.
دزموند توتو، شيرين عبادی، مايريد مگوآير و جودی ويليامز برای مصاحبه اعلام در دسترس می باشند.
در بيش از ۵۵ شهر در سراسر جهان تجمعات و راهپيمايی های همبستگی در حمايت از حقوق بشر و حقوق مدنی مردم ايران و برای پايان دادن به خشونت در اين کشور برگزار می شود. برای اطلاعات بيشتر و فهرست شهرهايی که در آنها برنامه های همبستگی سازماندهی شده است به وب سايت www.united4iran.org مراجعه کنيد. برخی از سازمان های حامی روز اقدام جهانی حقوق بشر در ايران عفو بين الملل، ديده بان حقوق بشر، اف آی دی اچ، گزارشگران بدون مرز، کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، ابتکار زنان برنده حقوق بشر و پيس جم هستند و فهرست کامل سازمان های حامی در وب سايت در دسترس می باشد.

Comments (1)

تصنیف «هان ای ایرانیان» منتشر شد

موج سبز آزادی

تصنیف «هان ای ایرانیان» ساخته جمعی از هنرمندان ایرانی که مایلند هویتشان فاش نشود منتشر شد.

.شعر این تصنیف را محمدتقی بهار سروده است علاقمندان می‌توانند این تصنیف را اینجا بشنوند و در صورت تمایل دانلود کنند

Comments (1)

حاشیه‌ای بر سخنان شیخ محمد یزدی

ایمایان

مطلب زیر حاشیه‌ای است بر سخنان اخیر شیخ محمد یزدی که در وبلاگ ایمایان منتشر شده است:

درباره‌ی حرفهای محمّد یزدی در اعتراض به سخنان هاشمی بسیار می‌توان نوشت که من فقط به مهم‌ترین نکته‌ی آن اشاره می‌کنم:

مشروعیّت را اگر – اینجا- به معنای دستور و امر شارع بگیریم و مقبولیّت را پذیرش مردم، چهار صورت تصوّرپذیر است:
الف. برای یک شخص مشروعیّت و مقبولیّت با هم وجود داشته باشد، مانند پیامبر اسلام در مدینه.
ب. برای کسی مشروعیّت باشد ولی مقبولیّت نباشد، مانند سالهای خانه‌نشینی امام اوّل شیعیان.
ج. برای کسی نه مشروعیّت باشد و نه مقبولیّت، مانند یزید.
د .برای کسی مقبولیّت باشد ولی مشروعیّت نباشد، مانند خلفای سه‌گانه.

با مفروض گرفتن تمام آنچه یزدی و یزدی‌ها به آن معتقدند، یعنی نیابت تام و تمام فقها از امامان در همه‌ی مناصب و برحق بودن کسی که هم‌اکنون این منصب را در اختیار دارد، چهار نکته را می‌توان به یزدی گوشزد کرد:

یک. از حدیثی که هاشمی خواند برمی‌آید که التزام به رأی مردم – یا همان مقبولیّت- حالا دیگر دستور شارع(یعنی پیامبر) هم هست و مراعات کردن آن نه تنها امری عقلایی بلکه شرعی نیز محسوب می‌شود. بحث مفاهیم عقلی و شرعی و رابطه‌ی آنان بحثی درازدامن است ولی اینجا همینقدر می‌گویم که پذیرفن رأی مردم علاوه بر عقلایی بودن، پس از دستور پیامبر امری شرعی نیز هست و حالا دیگر ملتزم بودن به مقبولیّت، جزئی از مشروعیّت است. یعنی دستور شارع نصب امام علی« به شرط قبول مردم» است. پس اگر امام علی پس از بیعت‌شکنی مردم، به زور خود را بر همه تحمیل می‌کرد، به دلیل مخالفت با امر پیامبر کاری غیرمشروع انجام داده بود.

دو. ممکن است در حدیث چون و چرا شود که ضعیف است یا به قول یزدی، هاشمی فقط گوشه‌ای از تاریخ اسلام را دیده و …الخ. عمل حضرت علی نشان می‌دهد که این روایت درست است و به فرض نبودن چنین روایتی، تشخیص فردی او نیز کناره‌گیری از قدرت بوده است.

سه. تا اینجا بحث در باره‌ی تبعیّت امام از پیامبر بود ولی فعل امام خود به تنهایی برای فقیه حجّت است. اگر در صحّت روایت بتوان چون و چرا کرد در فعل امام که به تواتر ثابت شده نمی‌توان. در فقه اسلامی حکم شارع را از سه راه« قول، فعل و تقریر» می‌توان به دست آورد. پس بی‌آنکه امام علی در باره‌ی وجوب التزام به رأی مردم( هرچه می‌خواهد باشد) حدیث یا امرو نهیی داشته باشد، صرفاً بر اساس عمل وی می‌توان حکم را استخراج کرد. ایشان با دیدن نداشتن مقبولیّت، کناره‌گیری کرده است و جانشینان ایشان نیز باید چنین کنند.

چهار. یزدی می‌گوید که همه‌ی تاریخ اسلام را باید لحاظ کرد. با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام می‌توان کناره‌گیری امام حسن از قدرت را هم در همین راستا دید. پس از شهادت امام علی، با تهدید و تطمیع معاویه بسیاری از یاران او تنهایش گذاشتند و او نیز که –به تعبیر آقایان- مقبولیّت خود را از دست رفته دید، با طرح و امضای پیمان صلحی هوشمندانه از قدرت کناره گرفت.

در پایان اضافه می‌کنم که اصطلاح مشروعیّتی که یزدی اینجا استفاده کرد با آنچه در علوم سیاسی رایج به کار برده می‌شود متفاوت است؛ از طرف دیگر قیاس منتقدان رهبر فعلی با معاویه و ابوبکر هم از آن حرفهاست. دیگر آنکه وقتی قرار باشد حرف بی‌مبنا بزنیم ممکن است، هر سخنی از دهان ما دربیاید. مثلاً عقل عرفی می‌گوید که امام علی خلیفه‌ی برحق پیامبر بود که حقّش سالها غصب شد. منصب امامت ایشان باقی بود ولی کسان دیگری خلافت ظاهری و سیاسی را به ناحق از آن خود کردند تا بعدها به او بازگردانده شد. یزدی امّا می‌گوید که علی در همان زمان هم خلیفه بود چون مردم به او مراجعه می‌کردند! در آخر نیز می‌گوید که پس از مرگ عثمان، امام خلیفه شد. اگر خلیفه بود، چطور دوباره خلیفه شد؟

آیت‌الله خمینی در کتاب صحیفه‌ی نور جاهایی به مشخّصات ولی فقیه اشاره می‌کند و وجه سیاسی او را قویتر از وجه فقهی او می‌داند. حتّی جایی می‌گوید که اگر هیچ فقیه سیاست‌دانی نبود، کسی مثل محمّدعلی رجایی- از سر ناچاری- می‌تواند عهده‌دار منصب رهبری شود. این روزها با اعتدال و موضع‌گیری درست‌تر مراجع و ائمّه‌ی جمعه‌ی قم به نظرم می‌آید که سواد علمی و فقهی یک نفر بسیار مهمتر از اشتهار سیاسی اوست؛ شاید خبرگی و اطّلاعات کسی که عمرش را در سیاست گذرانده نداشته باشند ولی از اینکه دینشان را تابع تمایلات سیاسی خود قرار دهند نیز ابا دارند. سیاست‌بازان مدّعی فقاهت با یک اشتباه، هر دو را درمی‌بازند ولی فقیهان سنّتی غیرسیاسی لااقل فقه و دینشان سالم می‌ماند.

نوشتن دیدگاه

سایت سلام خبر داد: سید حسن خمینی از کشور خارج شد تا در مراسم تنفیذ شرکت نکند

یک سایت نزدیک به روزنامه‌نگاران اصلاح طلب خبر داده که سید حسن خمینی، نوه ینیانگذار جمهوری اسلامی، برای خلاصی از فشارها برای شرکت در مراسم‌های تنفیذ و تحلیف، ایران را ترک کرده و به یکی از کشورهای منطقه سفر کرده است.

به نوشته سایت سلام، نوه بنیانگذار انقلاب به دلیل فشارهای سیاسی جهت حضور در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری، کشور را به مقصد یکی از کشورهای منطقه ترک کرد.
سيد حسن خميني اخیرا و در اعتراض به اتفاقات پس از انتخابات، کشور را به مقصد یکی از کشورهای منطقه ترک کرده است.
گفتنی است وی در چند مدت اخیر برای حضور در مراسم تحلیف و تنفیذ حکم ریاست جمهوری بسیار تحت فشار بوده است و به همین علت برای چند وقتی به یکی از کشورهای منطقه مسافرت کرده است.

Comments (2)

نامه فاطمه شمس به همسرش محمدرضا جلایی‌پور: ایستاده‌ای پس می‌ایستم

نوروز

فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی‌پور، همزمان با سی‌وپنجمین روز حبس همسرش و عید مبعث در نامه‌ای به او نوید استقامت داد. متن این نامه که امروز در سایت‌ خبری نوروز منتشر شده به شرح زیر است:

بسم‌الانیس

محمدرضای مهربانم سلام

سی و پنجمین روز از حبس تو هم تمام شد و عقربه‌های ساعت هنوز در حال دویدن به سمت لحظه دیدار من و تو‌اند. به همین یک ذره دلشادم.

از آخرین نامه‌ای که به تو نوشتم و در آن گفتم که چگونه نامه‌‌هایم یکی پس از دیگری بی‌جواب ماندند سه روز گذشت. تصمیم گرفته‌ام از امروز مخاطب نامه‌هایم تنها خود تو باشی. فکر کردم هیچ کس جز تو از این پس ارزش مخاطب قرار گرفتن این دل‌مویه‌ها را ندارد. می‌دانم سخت‌دل‌تر و تاریک‌روح‌تر از آن شده‌اند و که خطی از این دلتنگی‌ها را به دست تو برسانند. اما امید دارم به روزی که چون قهرمانی باز ‌گردی و تک تک این خطوط را خودت با صدای بلند برایم بخوانی. درست مثل همه آن نامه‌هایی که روزگارانی برایت نوشته بودم و تو در راه سفر در گوشم زمزمه کرده بودی.

از این پس برایت می‌نویسم که بدانی در روزهایی که در بی‌خبری محض حبست کردند و اخبار دروغ در گوشت خواندند، این بیرون مردم چه حماسه‌ها آفریدند و چه خون‌ها ریخته شد برای راهی که آرمان مشترکمان بود. به تو می‌نویسم تا روز آزادی‌ات از عافیت‌طلبی و انفعال و بی‌مصرف بودن خودم وجدان‌درد نگیرم. روزی که از راه بیایی قصه‌ها و حکایت‌ها با تو خواهم گفت که نوشتنش ممکن نیست. اما این خطوط را خواهم نگاشت تا یاد و نام تو در ذهن‌ها زنده باشد و دربند بودن تو و هم‌رزمانت به عادتی تلخ بدل نشود که فقط از سر اجبار هر روز آهی بکشند و بگذرند و سرنوشت تو و آن دیگران را به دست زمان بسپارند. می‌نویسم تا بدانی اگر تو نیستی، من ایستاده‌ام و صدایی هنوز زنده است که با همه تلاش‌های ناکام تا به امروز نتوانسته‌اند لحظه‌ای به خفقانش بکشانند و ساکتش کنند. می‌نویسم تا بدانند اگر تو را به بند تعصب و تزویر کشیده‌اند، کسی هنوز هست که گناه این معصیت‌کاران خونریز را رسوا سازد و به حبس چون تویی که نماد اندیشه جوان و پویا و سبز ایران‌زمینی اعتراض کند.

خوب من

نامه قبلی‌ام به تو یک روز قبل از حماسه سبز دیگری بود که مردممان آفریدند. کاش بودی و به چشم خودت می‌دیدی که این جمعه‌ای که گذشت، باز هم از هر گوشه خیابان کشاورز و انقلاب و کارگر که دو روز بعد از حبس تو به خون عزیزانمان آبیاری شده بود، نهالی سبز رویید. انگار از هر قطره خون ندا و سهراب و شهدای سبز دیگر هزار گیاه سبز رونده جوانه زده بود. مردم به نمازجمعه آمدند. اما نه آن نمازجمعه‌ای که سال‌های سال از کودکی من وتو تا امروز که ربع قرنی از عمرمان می‌گذرد در صدا و سیما دیده بودیم. نه آن صورت‌ها و آدم‌های تکراری. این بار بیش از هر جمعه دیگری جوان‌ترهای همسن و سال ما، آن هم نه با شکل و هیات مورد پسند صاحبان قدرت، بلکه آن طوری که خودشان می‌پسندیدند و انتخاب کرده بودند به نماز آمدند. همان مردمان دلیری که با شور و شعورشان، حماسه انقلاب تا آزادی را رقم زده بودند این بار هم آمدند و الله‌اکبر را از بام خانه‌هایشان به صفوف نمازجمعه کشاندند. خیلی‌ها بار اولشان بود که به عمر خود قدم به نمازجمعه می‌گذاشتند.

بسی باشکوه بود این جمعه… بزرگ‌ترها می‌گفتند تنها نمازجمعه‌ای که با این نماز قابل مقایسه‌ بود، نمازی است که آیت‌ا… طالقانی(ره) سی سال پیش خوانده بود. در همین جا و از همین تریبون. سبزها آمدند چون رهبر سبزها هم آمده بود. میرحسین موسوی، فروتنانه آمد و بین مردم نشست. نه در صف نخست. زهرا رهنورد هم همین‌طور. سبزها آمده بودند تا ببینند هاشمی بعد از سی سال چه تصمیمی خواهد گرفت و دین خودش را چگونه به ملت ادا خواهد کرد. دلهره‌ها بود در دل‌‌‌ها از آنچه آغاز و پایانش می‌توانست آغاز و پایان خیلی حرف‌ها و امید‌ها باشد.

اما هاشمی خوش درخشید و فراتر از حد انتظار ظاهر شد. او بعد از سی سال میان مردم و قدرت، جانب مردم را گرفت و رو سفید از پشت آن تریبونی که سال‌هاست بوی تکرار و تملق گرفته، پایین آمد. به گمانم نمازی که این پیل‌تن سیاست ایران، آن روز ظهر خواند یکی از معدود نمازهایی باشد که به عمرش با وجدانی آسوده و قلبی مطمئن گزارده است. هاشمی نه به صاحبان نامشروع قدرت که به یک ملت آموخت که چطور می‌توان ملتی را رهبر بود. که چطور می‌توان فراتر از جناحین ایستاد و دعوت به تعقل و تضارب آرا کرد. که چطور می‌توان از دین حرف زد و آن را به گند نکشید. که چگونه می‌توان در مقابل مشتی شعارگوی بی‌عقل، مودب ایستاد و به آنان مهلت داد و زبان به گزافه‌گویی نگشود. هاشمی معنای بغض واقعی از اشک تزویر را به خوبی نشان داد و به همه فهماند که روضه‌خوانی‌های نمایشی دیگر به گوش هیچ‌کس خوش نمی‌نشیند.

محمدرضا جان!

کاش بودی و می‌دیدی که بعد از آن خطبه‌های تاریخی، مردم چگونه شعارهای مصادره شده را به نفع خودشان تغییر دادند و در پاسخ به شعارهای توخالی مشتی شعارخوان به جای آمریکا و انگلیس برای روسیه آرزوی مرگ کردند. آن‌ها بلندتر از هر وقت دیگری گفتند که خون رگان خویش را فقط و فقط به ملتشان هدیه خواهند کرد و نه هیچ کس دیگری. جواب این هوشیاری و بیداری گاز اشک‌آور و باتوم بود. می‌دانم که می‌دانی جز این هم از مشتی مارگزیده که از ریسمان سیاه و سفید ملت ترسیده‌اند انتظاری نبود!

این جمعه اتفاق بزرگی افتاد. آن هم این بود که تجمعات عمومی به مناسبت‌های مذهبی و ملی از چنگ مشتی انحصارطلب که همواره تلاش می‌کردند حضور مردم را به نفع خویش مصادره کنند و مشروعیت از دست‌رفته‌شان را بازسازی کنند، درآمد. خوشحال باش عزیز دلم که از این پس حسرت برگزاری حتی یک راهپیمایی که در آن خبری از هم‌صدایان ما نباشد به دلشان خواهد ماند. آنان با دستان خودشان این هدیه بزرگ را به ملت دادند. هدیه‌ای که دیگر هیچ راهی برای بازپس‌گیری‌اش ندارند.

مانده‌ام با این حضور دلیرانه و مداوم مردم، دوربین‌های سانسورچیان صداوسیما چطور و تا کی خواهند توانست این صحنه‌های درخشان را از چشم مردم پنهان کنند. این جمعه دو میلیون نفر به نماز آمدند. ماه محرم و ۲۲ بهمن و روز قدس را چه خواهند کرد؟ تا کی سبز را با سیاه رنگ خواهند کرد؟ تا کی تن کبود صدها شهید راه آزادی را به اسم تصادف روانه گورستان خواهند کرد؟ تا کی با ضرب و زور قرص آرام بخش از جنایت‌های بی‌پرده‌ و کابوس لبخند معصوم سهراب، ضجه‌های مادرش، و کاسه سفید نگاه یخ زده ندا در مقابل دوربین به سمت خواب فرار خواهند کرد؟ تا کی بی‌شرمانه تن بی‌جان سعید حجاریان عزیز را در حبس نگه خواهند داشت و به دروغ به او خواهند گفت که زن و فرزندت در عذابند؟ من مانده‌ام تا کی پاک‌نامی چون تو که وجودت سبب خیر و نیکی بود و نماد خوش‌فکری نسل جوان بودی را به بازجویی‌هایی طولانی‌مدت و حبس در انفرادی، شکنجه روحی خواهند داد؟

اما یک چیز را خوب‌ می‌دانم. آن هم اینکه استوار ایستاده‌ای. کاش می‌شد به گوشت برسانم که مردم هم استوار چون تو ایستاده‌اند و مرثیه خرداد را هر روز بر پشت‌بام و در صحن خیابان هم‌سرایی می‌کنند. امروز خبر رسید که بازجویانت بریده‌اند و به شدت از دست تو عصبانیند. عصبانی از اینکه به پروژه ننگین اعتراف‌گیری تن نداده‌ای و بی‌خبری و دلتنگی و انفرادی را به جان خریده‌ای و دلیرانه ایستاده‌ای. خبر آمد که هنوز خنده‌های کودکانه‌ سر می‌دهی و آن عزیزان دربندی که دلشان تنگ‌تر است را با خنده‌های بلند و حرف‌های امیدوارانه‌ات از داخل سلول به ادامه این مبارزه امیدوار می‌کنی. می‌دانم این رزم مشترکی که تو را به حبس کشانده و مرا به تبعید، با صبر و امیدواری به نصری قریب تبدیل خواهد شد.

خوب می‌دانم روزی خواهد آمد که دست در دست تو باز هم در باد خواهم چرخید و با هم به آفتاب سلامی دوباره خواهیم داد.

صبح نزدیک است و ما بیدار.

عید مبعثت هم مبارک!

عاشق همیشه‌ات: فاطمه

بامداد بیست و نهم تیرماه 88

نوشتن دیدگاه

سنگرهایی که گرفتند، سنگرهایی که گرفتیم

مازیار میراب‌زاده

یادداشت زیر که تحلیلی بر وقایع بعد از انتخابات و عملکرد اصلاح‌طلبان در قبل و بعد از انتخابات است، توسط یکی از خوانندگان به «موج سبز آزادی» ارسال شده است.

نبرد اصلاح‌طلبان برای بسط توسعه سیاسی هنوز به میانه راه نرسیده مغلوب شد. هنوز چند بهاری از تسخیر سنگر به سنگر تمام ظرفیت‌های دموکراتیک ساختار سیاسی ایران نگذشته بود که هر آنچه به دست آمده بود از کف رفت.

اول سنگر شورا بود که اعضای نه چندان اجراییش و شهرداران کم فروغش سرخوش از تصاحب آن و درگیر در تنازعات درونیشان، غافل از چراغ‌های خاموش آبادگران،  قافیه را به کل در انتخاباتی سرد و کم اقبال باختند تا تاجزاده، تک ژنرال اصلاح‌طلبان و لیست همراهش مغلوب نبرد با چهره‌های ناشناس یا کمتر شناخته شده جریان اصولگرا، رویای شهردار شدن صفایی فراهانی را نقش بر آب ببیند. اما این تمام ماجرا نبود که اندکی بعد مجلس خوش‌دست ششم نیز در محاق رد صلاحیت اعضایش دست به تحصن زد. تحصنی دیرهنگام که گرچه حساسیت لایه‌های اجتماعی را بر انگیخت اما موضوع و هنگامش مانع از همراهی مردمی با آن شد تا شورای نگهبان با فشار مضاعف بر دولت نه چندان مقاوم خاتمی، سند مجلس هفتم را با اقلیت بسیار ضعیف اصلاح طلبان به نام اصولگرایان ممهور نماید و همه امیدها متوجه آخرین سنگر و خیمه‌گاه اصلاح‌طلبان، دولت گردد.

از همین روی بود که اصلاح‌طلبان هرآنچه داشتند تجهیز این نبرد مرگ و زندگی کردند. اما بازهم انشقاقات درونی سبب شد تا سپاه اصلاح‌طلبان با چهار جلودار آماده نبرد گردد. توان فرماندهان این سپاه بیش از آرایش و ساز برگ در برابر رقبا، مصروف تخطئه و سرزنش راهبردهای رفقا گردید تا کار این بار هم به یاری ضعف اجرایی برگزارکنندگان انتخابات و اندکی تقلب یکسره شود. این  شهردار تهران بود که با تکیه بر فرمول کلاسیک شهردار-رییس جمهور، باز هم با روشی مشابه انتخابات شورا، با خاموش کردن چرا‌غ‌هایش کسی را متوجه حرکت نرم و خزنده خود در میان هفت رقیب دیگر نکرد و صندلی شهردار را از ساختمان بلند ضلع جنوبی پارک شهر به مقصد پاستور ترک نمود. این گونه بود که وی مهر خاتمتی زد بر پس گرفتن هر آنچه از دست رفته بود.

اما این تمام ماجرا نبود که تیغ سردار فاتح همانقدر که در استفاده از دروغ و نیرنگ و تزویر و دورویی بران و کارگشا بود در حفظ متصرفات کند وبی اثر.  که اگر در ابتدا به اعجاز عشوه گری و فریفتن و وعده آب و نان، هدایت آرای سرگردان آسان می نمود، دیگر امروز نمودارهای سر به فلک کشیده رشد اقتصادی و رفع بیکاری و رونق و برکت، پاسخگوی فلاکت و نکبت حاصل از ناکارآمدی دولتی نبود که بیش از هر صفتی به دروغگو بودن شناخته می‌شد.

اصلاح‌طلبان که در مدت زمامداریشان هرچه نکرده بودند اقل رونق نسبی بر سفره نه چندان بزرگ ملت آورده بودند، این بار به هوشیاری دانستند که ضعف خود را در کجا بجویند. ایشان اگر رانده شده حکومتی واپس‌گرا بودند که هیچ نسبت و قرابتی با مفاهیم مورد تاکید آنان نداشت، اما به دل جامعه بازگشتند تا با استفاده از فرصت طلایی انتخابات، آحاد تازه برخواسته از خواب را از غفلت، نهیب و به آینده نوید دهند و پیوند معناداری میان مفاهیم موکدشان و مصادیق ملموس و عینی در زندگی روزمره مردم به رهبری کهنه سرباز پیرشان، میرحسین موسوی، برقرار نمایند.

این بار اصلاح‌طلبان به درستی دریافته بودند که برخلاف تجربه ناکام پیش، اصلاح‌طلبی را به امید حمایت توده‌ها در ستوه فوقانی حاکمیت با توسل به مشاجرات و منازعات سیاسی دنبال نکنند، بلکه از طریق مفاهیم انتزاعی، مطالبات عینی و محسوس ساخت و توقعات عامه را عامدامه جهت‌مند هدایت بنمایند.  بدین معنا بود که موسوی در مناطزات و مباحثات انتخاباتی‌اش اگر از نهاد برنامه‌ریز سخن می‌گفت، سریع مثال صنعت ورشکسته چای و چای کار بیکار گیلانی را ضمیمه می‌نمود و اگر گریزی به سیاست‌های تنش زدایی بین المللی می زد، عاجل بی ارزشی روادید ایرانی و حتک حرمت به زائران عتبات را پیش رو مجسم می ساخت تا موج سبز حمایت از خود را هر روز خروشانتر و غیرقابل مهارتر ببیند.

گرچه فصل آخر قصه پر آب چشم انتخابات را کودتاگران قلمی کردند تا به زعم خویش با حفظ یکپارچه قدرت، فارغ از کابوس‌های دهشتناکشان در دوران اصلاحات، به ضرب قداره قداره کشان و داغ و درفش قصابان تمام کرسی‌های موجود را در ید قدرت خود بینند اما وجدان عمومی بیدار شده که آمال خود را از دست رفته و آلام خویش را بیش از پیش می‌دید، به دنبال حق تضییع شده ، درست از فردای انتخابات، عظمت و ابهت خود را با تکیه بر راُیش و با توسل به نمادهایش در عرصه عمومی به رخ می‌کشد.  این وجدان عمومی بیدار، نه تنها رییس‌جمهور نامشروع بر آمده از کودتای انتخاباتی را به چالش می کشد ، بلکه در بسیاری از موارد افراد، شخصیت‌ها و حتی ارگان‌های مشروعیت‌زای سیستم موجود را با خود همراه می‌کند. هنرمندان و ورزشکاران را در صف خود می‌بیند. در خیابان ها حضور میلیونی می‌یابد. به مبارزه با پلیس و بسیج به مثابه نمادهای اتوریته حاکم می‌پردازد. آن‌گاه که سرکوب می‌شود در بانگهای شبانه پشت بام‌ها و مجالس ترحیم و تعزیز شهدایش تجلی می‌یابد. اگر از ارگان و سازمان محروم می شود، خود به تولید و توسیع شبکه اجتماعی‌اش همت می‌گمارد و ادبیات خود را خلق می‌کند. آنگاه که از تجمع و حق بدوی ابراز وجود محرومش می‌کنند، اجتماعات حریف خود را سبز پوش می‌کند و نماز جمعه را از آن خود و این‌گونه نه تنها هر آینه خود را باز تولید می‌کند که بخش بیشتری از بدنه اجتماعی را در خود حل می‌کند و با خود همراه، و این همه را مدیون و مرهون مطالبه محوری و البته استقامت و پایداری شخصیت‌های محوری خود است. گرچه شورا و مجلس و دولت، همه به غفلت یا مدد انفاس مسموم متقلب جماعت از کف رفته‌اند، اما امروز این جنبش سبز مطالبه‌محور به یاری همان درک حاصل از پیوند مفاهیم و مصادیق مسخر خود گرداند  تا در ذیل رای خویش جمهوریت گمگشته‌اش را باز یابد.

اگرچه اصلاحات شکست خورده بود، اگرچه اصلاح‌طلبان امروز اسیر و دربندند و خودکامگان بر اوج قلل مرتفع فتح و ظفر، غافل و مست از پیروزی به سلامتی فتح الفتوحشان به شاد خواری و تقسیم غنائم مشغول، اما طولی نخواهد کشید که کودتاگران و رهبرانشان در حلقه محاصره موج سبزی که هر لحظه خود را گسترش می‌دهد آنچنان گرفتار آیند  که اگر عمری بی‌دغدغه عزت و شرف زیسته‌اند لااقل فرصت داشته باشند تا حیات خود را آبرومندانه پایان دهند.

نوشتن دیدگاه

همزمان با عید بزرگ مبعث یک سایت اصلاح‌طلب دیگر افتتاح شد

یک سایت جدید اصلاح‌طلب دیگر هم همزمان با روز مبعث به یاری حامیان موسوی و کروبی آمد. به گزارش «موج سبز آزادی» سایت «جنبش راه سبز (جرس)» از امروز رسما آغاز به کار کرد.

به گزارش «موج سبز آزادی» این شبکه در معرفی مواضع خود آورده است:

راه سبز شبکه‌ای خبری- تحلیلی (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی) است که با هدف ترویج، تقویت و ارتقای جنبش سبز مردم ایران فعلا به صورت یک پایگاه اینترنتی منتشر می شود و در صورت تحقق امکانات پیش بینی شده، قابل توسعه به رسانه‌های فراگیرتر است.

این شبکه در راستای به کرسی نشاندن آرمانها و اهداف جنبش سبز در جهت حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خویش حرکت می‌کند. «راه سبز» شبکه‌ای ایرانی، اسلامی، مستقل، ضد خشونت، دموکراتیک، مدافع حقوق بشر، اخلاقی و طرفدارعدالت ، واقع بینی و اعتدال است.
منافع ملی ایران، نخستین اولویت این شبکه است.

شبکه راه سبز به اسلام روشنفکرانه باور دارد و مروج ارزشهای متعالی قرآنی، تعالیم نبوی و آموزه های علوی است. در عین حال، تکثرهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، دینی و مذهبی را به رسمیت شناخته و به اصل آزادی بیان و گفتگو پایبند است.

راه سبز، استقلال ایران را سرلوحه کار خود می‌داند و اگر چه از تمام ظرفیت‌های مجامع بین المللی برای دفاع از حقوق ایرانیان، درچارچوب موازین دینی و عرفی استفاده می کند، اما به لحاظ مالی متکی بر هدایای هموطنان همفکر است و مطلقا در هیچ مرحله ای مجاز به استفاده از کمکهای مالی دول خارجی نیست. این شبکه از خشونت بیزار و موظف به محو إعمال خشونت در همه سطوح آن، ازجمله ادبیات خشن است.

راه سبز مدافع دموکراسی به عنوان کم ضررترین راه اداره جامعه و متعهد به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین المللی است. شبکه راه سبز عدالت را سرلوحه آرمانهای اجتماعی انسان می داند و ضوابط اخلاقی را در تمامی اجزای خود جاری می داند.

راه سبز واقع‌بینی، دوری از افراط و تفریط و اعتدال را محور سیاست‌های کلان خود می‌داند. این شبکه مدافع جنبش سبز مردم ایران است که از بهار 1388 به حرکت درآمد. کوشش ما حفظ، تدوام، ارتقا و تعمیق این جنبش مردمی است و برای به کرسی نشاندن منتخبان واقعی مردم، برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه و صیانت از آراء مردم تلاش می‌کند.

علاقمندان می‌توانند با کلیک بر روی این لینک به این سایت مراجعه کنند.

نوشتن دیدگاه

خبرهایی از اوین – شکنجه چند روزه برای اعتراف گرفتن از یک هموطن کر و لال

موج سبز آزادی

شنیده شده که رفتار ماموران امنیتی با بازداشت‌شدگانی خیابانی بسیار خشن و شدید است و بسیاری از آنها بی‌پروا تحت شکنجه قرار می‌گیرند.

گزارش رسیده به «موج سبز آزادی» حاکی است در یکی از همین موارد، یک فرد بازداشت شده را که کر و لال بوده، به ظن اینکه خود را به کر و لالی زده است، برای چند روز به شدت شکنجه کرده‌اند تا او را به حرف بیاورند و در نهایت پس از چند روز با تایید کر و لال بودن او توسط پزشک، وی را رها کرده‌اند.

Comments (1)

Older Posts »