Archive for ژوئیه 22, 2009

رحيم مشايی در مراسم توديع اش: احمدی‌نژاد مردی برای تمام فصول است

«اسفنديار رحيم‌مشايی» در مراسم توديع خود از سازمان ميراث فرهنگی که با حضور رييس‌جمهور برگزار شد، گفت: آقای احمدی‌نژاد در عملکرد خود نشان داده مرد تمام صحنه‌هاست.

وی افزود: احمدی‌نژاد نيز مردی برای همه فصول است؛ البته برخی فصل‌ها سخت‌ترند و برخی آسان‌تر.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، رييس سابق سازمان ميراث فرهنگی، گردشگری و صنايع دستی ادامه داد: اين جلسه فرصتی استثنايی برای بنده است که تمام مراتب ادب و احترام خود را به دوستداران ايران، اسلام، حقيقت، معنويت، معرفت، عشق و آزادی بيان کنم.

وی هم‌چنين با اشاره به اهميت پاس‌داشت حرمت انسان‌ها اظهار کرد: هيچ کس نمی‌تواند حرمت خدا را پاس بدارد، مگر اين‌که حرمت انسان‌ها را پاس داشته باشد.

مشايی با بيان اين‌که « علامت ايمان به خدا خيلی چيزهاست» افزود: به نظر من دو چيز در اين عرصه برجسته‌تر است؛ اول اين که انسان بتواند با خداوند خلوت کند و خلوت کردن فقط نماز خواندن نيست، بلکه اين است که بتوانيم خداوند را درک و حس و با آن عشق کنيم.

وی هم‌چنين با بيان اين‌که « اگر کسی به خداوند عشق داشته باشد حتما بندگان خدا را نيز دوست دارد» گفت: امکان ندارد کسی مومن به خدا باشد ولی بندگان خدا را دوست نداشته باشد.

مشايی با بيان اين که « پيام مکاتب آسمانی پيامبران و در راس آن پيامبر بزرگ اسلام و اهل بيت بر پايه محبت و دوستی است» گفت: منجی عالم بشريت حضرت مهدی(عج) وقتی ظهور می‌کند در کنار ديگر کارهايی که انجام می‌دهد و يکی از کارهای مهمی که انجام می‌دهد، اين است که دامنه دانش انسان‌ها را بالا می‌برد و قدرت فهم را زياد می‌کند.

وی گفت: دولت اسلامی نيز بايد دامنه دانش و فهم را ارتقا دهد.

مشايی با بيان اين که « ايران سرزمين عقل و فهم و معرفت و عشق است» به شخصيت احمدی‌نژاد اشاره کرد و افزود: من نديدم که انسانی تا اين حد مانند ايشان دغدغه انسان و بنی‌بشر و فهم بالايی از انسان داشته باشد.

مشايی با بيان اين‌که « برای رسيدن به خدا بايد انسان را بشناسيم» ادامه داد: در واقع شناخت انسان بزرگ‌ترين نشانه برای شناخت خداوند است.

وی با اشاره به اين که « پيام انقلاب اسلامی، رهبر معظم انقلاب و رييس‌جمهور، عدالت است» گفت: ما اگر به دنبال صلح و دوستی هستيم بايد بر اساس عدالت حرکت کنيم و در طول اين چهار سال تلاش ما اين بوده که اين نگاه انسان‌محور ما به ميراث فرهنگی گسترش پيدا کند و بتوانيم با دنيا سخن بگوييم و پيام خود را به دنيا منتقل کنيم.

مشايی هم‌چنين با بيان اين که « دشمنان برای اين که پيام انقلاب و نظام ما به دنيا معرفی نشود، تبليغات سوء بسياری انجام دادند» اظهار کرد: در واقع آن‌ها هدف‌شان اين است که با اين تبليغات اين دنيای روشن را تيره جلوه دهند تا اين دنيا چشم‌ها را به خود جلب نکند و تعاملی رخ ندهد.

وی گفت: ما تلاش کرده‌ايم تصوير ايران را در عرصه‌ بين‌المللی تا آنجا که می‌توانيم اصلاح کنيم؛ چرا که همواره دشمنان تلاش کرده‌اند با تبليغات اين چهره را مخدوش کنند.

مشايی افزود: تبليغات عليه ايران وسيع بود، اما امروز می‌توانيم با افتخار اعلام کنيم که حضور ايران در صحنه تبادلات فرهنگی يک حضور روشن است و من تلاش کرده‌ام در صحنه مديريت دروغ نگفته باشم. هم‌چنين می‌توانم امروز با جسارت و شجاعت به شما بگويم تصويری که از ايران امروز در بين نخبگان فرهنگی عالم وجود دارد، تا آنجا که ارتباط با ما برقرار شده، کاملا مثبت است.

رييس سابق سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری هم‌چنين با اشاره به ثبت جهانی سازه‌های آبی شوشتر در چند هفته گذشته گفت: خداوند به ما توفيق داد که بتوانيم اين کار را انجام دهيم و اين امر در آستانه انتخابات و تبليغات انتخاباتی صورت گرفت که دشمنان غربی برای دولت احمدی‌نژاد دندان تيز کرده بودند و تلاش داشتند چهره اين دولت را مخدوش کنند و در واقع درصدد بودند چهره نظام و ولايت را مخدوش کنند؛ چرا که با روی کار آمدن دولت آقای احمدی‌نژاد، توجه جدی‌تری به آرمان‌های انقلاب اسلامی شد.

مشايی با بيان اين‌که « ايران يک قبله و يک مکتب در عالم است و ما در اوج عزت هستيم» اظهار کرد: چرا بايد عزت خود را فدای گرايش‌های سياسی بکنيم و اين يک گناه نابخشودنی است.

وی هم‌چنين با بيان اين‌که اولين سفر خارجی دولت نهم توسط وی صورت گرفته گفت: اولين سفر خارجی دولت نهم يک سفر فرهنگی بود.

مشايی که به عنوان معاون اول رييس‌جمهور معرفی شده است، در ادامه با بيان اين‌که « ايران و مردمش مظهر عشق، انسان و پيامبر صلح و دوستی هستند» گفت: ما امروز و گذشته را با هم می‌خواهيم، همان طور که موشک و ماهواره پرتاب می‌کنيم بايد به گذشته تاريخی خود نيز توجه کنيم.

وی در ادامه به معرفی حميد بقايی، جانشين خود در سازمان ميراث فرهنگی،و گردشگری و صنايع دستی پرداخت و گفت:‌ آقای بقايی قائم‌مقام بنده بود و اين قائم‌مقامی فقط جنبه شعاری نداشت؛ اعتماد متقابل وجود داشت و من از اعتماد آقای رييس جمهور به ايشان سپاسگزارم؛ ايشان از ارزش‌های مديريتی خوبی نيز برخوردارند.

وی هم‌چنين با اشاره به توديع خود گفت: خداحافظی‌ای در کار نيست و عشق و ميل و گرايش من همين جاست، ولی دستور رييس‌جمهور اين بود که ما در جايی ديگر مشغول به کار شويم و استماع دستور رييس‌جمهور بر من واجب است.

مشايی با بيان اين‌که« چهار سال آينده يک فرصت ارزشمند‌تر از چهار سال گذشته است» گفت: بايد ايران در عرصه جهانی بيش از گذشته بدرخشد.

وی هم‌چنين به شخصيت و عملکرد احمدی‌نژاد اشاره کرد و افزود: عملکرد آقای احمدی‌نژاد نشان می‌دهد وی مرد تمام صحنه‌هاست. ديده‌ايد که می‌گويند «مردی برای تمام فصول»؛ احمدی نژاد نيز مردی برای تمام فصول است.

مشايی خطاب به احمد نجفی بازيگر سريال کارگاه علوی که در اين مراسم حضور داشت گفت: آقای نجفی! بايد فيلم ساخته شود. آقای احمدی‌نژاد مردی برای تمام فصول است؛ البته برخی فصل‌ها سخت‌ترند و برخی آسان‌تر.

وی در پايان گفت‌: من احساس می‌کنم اکنون شيب حرکت برای رسيدن به قله‌های افتخار خيلی کمتر شده است.

Comments (2)

ادامه تظاهرات ساكنين شهرك آپادانا31 تيرماه ساعت 22 به وقت تهران

ویژه خبرنامه گویا – ساكنين شهرك آپادانا هر شب ساعت 22 به وقت تهران در محوطه جمع مي‌شوند و به سردادن شعار پرداخته و راهپيمايي مي‌كنند. بعد از انتخابات رياست جمهوري و شروع اعتراضات خياباني ساكنين شهرك آپادانا با تاريك شدن هوا در محوطه شهرك آپادانا جمع مي‌شوند و در بين بلوك‌ها شعار سر مي‌‌دهند. از شعارهاي سر داده شده مي‌توان به «مرگ بر ديكتاتور»، «آزادي انديشه از پنجره نميشه» و «يار دبستاني من» و «سهراب ما نمرده اين دولت است كه مرده» و… اشاره كرد.

همراه با راهپيمايي شبانه مردم، فريادهاي الله اكبر هر شب به صورت گسترده محوطه شهرك را پر مي‌كند. اعتراضات ساكنان شهرك آپادانا به حدي‌ست كه نيروهاي امنيتي با مراجعه به منازل تعدادي از ساكنان مذهبي كه پيشتر شناسايي شده‌اند، آنان را مجبور به دادن اطلاعات مربوط به همسايگان‌شان مي‌كنند.

نوشتن دیدگاه

بازداشت ۵ تن از دراويش سلسله نعمت اللهی گنابادی

گویانیوز

آقای عباس زارع حقيقی از دراويش سلسله نعمت اللهی گنابادی و خدمه مزار متبرک سلطانی بيدخت ( آرامگاه اقطاب و بزرگان دراويش گنابادی ) ظهر روز سه شنبه ۳۰ تيرماه بازداشت شد . آقای حقيقی صبح روز شنبه ۲۷ تيرماه از سوی دادستانی شهرستان گناباد احضاريه ای را دريافت کرد که بر اساس آن می بايست ظرف سه روز خود را به دادستانی معرفی نمايد و صبح روز سه شنبه به دستور دادستان گناباد حجت الاسلام علی موحدی راد بازداشت شد. تاکنون خبری از نوع اتهام و دليل بازداشت آقای حقيقی دريافت نشده اما به گفته برخی اهالی منطقه ، علت بازداشت اين درويش گنابادی ، جريان دفن اموات در مزار سلطانی بيدخت می باشد.

در اسفند ماه ۱۳۸۷ شبکه بهداشت شهرستان گناباد به دستور محرمانه فرمانداری و اداره اطلاعات ، طی بخشنامه ای ضمن اهانت به مکان متبرکه سلطانی ، دفن اموات در اين مکان مقدس را ممنوع اعلام نمود و متعاقب آن حجت الاسلام علی موحدی راد دادستان گناباد ، عباس زارع حقيقی متصدی دفتر توليت اين مکان زيارتی را به اتهام تهديد عليه بهداشت عمومی از طريق دفن اموات در محل ممنوعه تحت پيگرد قضايی قرار داد که منجر به محکوميت قطعی وی به تحمل ۴ ماه حبس تعليقی شد. از همان زمان تا کنون کراراً ، نيروهای امنيتی با دفن پيکر مومنين در مزارسلطانی بيدخت مخالفت می کنند که اين امر اعتراضات گسترده دراويش و وکلای آنها را در بر داشته است .
حسين پاياب يکی از دراويش سلسله نعمت اللهی گنابادی که روز يکشنبه ۲۸ تير ماه ۱۳۸۸ به رحمت ايزدی پيوست عليرغم حضور و تهديد مامورين امنيتی ، با حضور خانواده اش و جمع کثيری از دراويش و اهالی بيدخت در مزار سلطانی بيدخت به خاک سپرده شد اما پس از اين خاکسپاری همسر ، دو فرزند و يکی از بستگان مرحوم پاياب صبح روز ۴ شنبه ۳۱ تيرماه به دستور دادستان گناباد بازداشت شدند . خانم هاجر طاهری (همسر مرحوم) و آقايان حميد و علی پاياب (فرزندان مرحوم ) و آقای عزيز الله صفری از بستگان متوفی ، از جمله بازداشت شدگان هستند . خانم طاهری به دليل کهولت سن و بيماری قلبی در وضعيت نابسامان جسمی قرار دارد و سلامت وی در خطر است .

نوشتن دیدگاه

آیت‌الله علی‌محمد دستغیب هم به جنبش ضد کودتا پیوست

حمایت یک مرجع تقلید دیگر از مقاومت جنبش سبز در برابر کودتای انتخاباتی

آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب، از مراجع بزرگوار تقلید که در شهر شیراز ساکن است، با انتشار پیامی خطاب به هاشمی رفسنجانی، حمایت خود را از سخنان وی و خواسته‌های نامزدهای معترض به نتایج انتخابات، اعلام کرد.

به گزارش «موج سبز آزادی» آیت‌الله دستغیب در حالی به حمایت از جنبش سبز ضد کودتا برخواسته که اخبار متعدد رسیده حاکی از فشار گسترده حاکمیت بر علمای قم برای جلوگیری از موضع‌گیری ایشان علیه کودتا و یا به نفع حامیان جنبش سبز است.
با این حال، آیت‌الله دستغیب در پیام خود به صراحت از دیگر مراجع تقلید نیز خواسته تا در برابر کودتا به نفع مردم موضع بگیرند و نگذارند شائبه‌ی جدایی مراجع از مردم پیش بیاید.
«موج سبز آزادی» متن کامل پیام این مرجع شجاع را که خطاب به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و در حمایت از بیانات او در نماز جمعه تهران صادر شده، عینا و بی‌هیچ ویرایشی از سایت این مرجع تقلید نقل می‌کند:

بسمه تعالی

قال الله تعالی: (ابلّغکم رسالات ربّی و انا لکم ناصحٌ امین)اعراف68

حضور محترم حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس خبرگان رهبری و تشخیص مصلحت نظام و یار دیرین امام راحل (رحمة الله ) و انقلاب اسلامی ایران
نصایح خیر خواهانه جنابعالی در نماز جمعه تهران در روز بیست و ششم تیر ماه را همه شنیدند و آنچه پیش آمده از نگرانی بسیاری از مردم این سرزمین که همه مسلمان و دوستداران اهل بیت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند بازگو کردید . و رنجش خاطر آن عده کثیر از مردم را تذکر دادید. ما شاهد ضرب و شتم مردم بی دفاع بخصوص دانشگاهیان بودیم. پر کردن زندان ها و باز جوئی های آنچنانی که بر کسی پوشیده نیست.
شما پیشنهادهای خوبی برای التیام نسبی دادید، آزادی همه ی زندانیان ، دلجوئی از آنها و خانواده آنها و اینکه بتوانند آزادانه حرف منطقی خود را بزنند و همچنین رسانه های جمعی قضاوت یکطرفه نداشته باشند.

این جانب عرض می کنم از گذشته تا به امروز مردم پشتیبان فقهاء عدول بوده اند. بکار بردن سلاح سرد و یا احیاناً گرم و زندان برای مقلّدین آقایان و دوستداران اسلام و روحانیت یعنی برگشت از دین و تنها ماندن ،و این نه تنها نفعی ندارد که ضرر هم خواهد داشت و معنی حفظ نظام این نیست و این گونه نمی شود اسلام و انقلاب را حفظ کرد. این قبیل رفتارها دور نمودن مردم از نظام و اسلام است. آمریکا ، روسیه ، چین و هر ابرقدرت دیگری هیچگاه دوست ما نبوده و در آینده هم نخواهند بود . خیر در دوستی و همدلی با مردم است . این جانب آنچه از سخنان حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی شنیدم خیر خواهانه بود . نهیب دادن به ایشان و هتک حرمت ایشان به خاطر سخنان حق جایز نیست .
به هر حال لازم است به خواسته های منطقی دوستداران امام و انقلاب آقایان میرحسین موسوی و حجت الاسلام و مسلمین کروبی و محسن رضایی که عده ی بسیاری به آنها رأی داده اند گوش فرا داد که یقینا با دوستی بسیاری از مردم مواجه خواهیم شد. ضمنا متذکر می شوم تاریخ مسلمین به خصوص شیعه شهادت می دهد که تا به امروز مرجع و ملجأ مردم ،علما و مراجع بوده اند ،لذا قلم و بیان خیرخواهانه و حق طلبانه مراجع و علما ،باید مستمر بر این معنا باشد تا هیچ شائبه ی جدایی مراجع و علما از مردم حاصل نشود.

سید علی محمّد دستغیب

29/4/88

نوشتن دیدگاه

نامه همسر محمدرضا جلایی‌پور به زهرا رهنورد

نوروز

فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی‌پور بعد از ۵ هفته بی‌خبری از وضعیت همسرش، در نامه‌ای به زهرا رهنورد از دلتنگی‌های خود نوشت و از به بند کشیده شدن نخبگان ایران ابراز نگرانی کرد. او همچنین در این نامه از زهرا رهنورد و همسرش میرحسین موسوی خواسته است که این راه بی‌بازگشت را ادامه دهند و لحظه‌ای تردید به دل راه ندهند. متن کامل این نامه که در پایگاه اطلا‌ع‌رسانی نوروز منتشر شده به شرح زیر است:

نامه‌ای به بانوی سبز ایران، زهرا رهنورد

بسم‌الحق

سرکار خانم  زهرا رهنورد
با اهدای سلام و احترام

تا به امروز بارها قصد نوشتن چند خطی از سر دلتنگی و تنهایی برایتان را کرده بودم. برای نوشتن نامه‌ای به شما هی کلمات را خط زدم و از نو ردیف کردم و باز خط زدم و آخر منصرف شدم.  نمی‌دانم چرا نوشتن برای شما از همه سخت‌تر است. شاید به خاطر این که بار مسوولیتی سنگین و اندوهی عمیق از آنچه بر کیان ایران و ایرانی رفته است را به وضوح می‌شود در نگاهتان خواند. هیچ‌گاه نخواستم حتی ذره‌ای بر آن بار بیفزایم. اما امروز دیگر نتوانستم چراکه  امروز چهارشنبه، سی و یکم تیرماه درست ۵ هفته است که از حبس همسرم، محمدرضا جلایی پور و بی‌خبری از او می‌گذرد. این روزها همچون سالی بر من می‌رود و هر چهارشنبه که از راه می‌رسد و خبری از او نمی‌آید احساس می‌کنم نه به اندازه هفت روز که قدر هفت فصل و هفت سال پیر شده‌ام. عمیقا نگران و مستاصلم. احساس می‌کنم حتی یک نفر هم نیست که در آن قوه  بیدادگستر، به داد من و امثال من برسد و محض رضای خدا هم که شده یک جمله راست بگوید. خسته‌ام از وعده‌های توخالی و دروغی که بارها و بارها در این پنج هفته به من و خانواده‌ام برای آزادی همسرم داده شد و هدف از آن‌ها تنها بازی با روان و اعصاب ما بود.

خانم رهنورد

همسرم، محمدرضا جلایی‌پور را شاید بشناسید. اگر قرار باشد در تعریف نخبگی، موفقیت‌های علمی‌ای نظیر رتبه نخست کنکور سراسری، طلای المپیاد کشوری، دانشجوی ممتازدوره لیسانس (جامعه‌شناسی دانشگاه تهران) و فوق لیسانس( جامعه‌شناسی دانشگاه ال.‌اس.‌ای) و دکتری (جامعه‌شناسی، دانشگاه آکسفورد) را به شمار آورد، او حقیقتا یک نخبه است، چون همه این‌ها را با هم دارد.

اگر دایره نخبگی را کمی از این دستاوردها بیشتر بگسترانیم و برجستگی‌های اخلاقی و فردی و توانایی‌های خاص در فعالیت‌های اجتماعی را هم به آن بیفزاییم او باز هم در ردیف نخبگان جای می‌گیرد. آنانی که محمدرضا جلایی‌پور را از نزدیک می‌شنانسند، به خوش‌خویی، دیگرخواهی، سعه صدر و مثبت‌اندیشی او مهر تایید می‌زنند. کسانی که تابه حال با او در کار اجتماعی-سیاسی همکاری نزدیک داشته‌اند، خوش‌فکری، روحیه  و خلاقیت او را همواره تحسین کرده‌اند.

اگر باز هم کمی دایره تعریفمان از نخبگی را وسعت بدهیم، او یک نخبه در امر دینداری هم خواهد بود. می‌گویم نخبه چون او به طرز خارق‌العاده‌ای دینداری سنتی و روشنفکرانه را با هم تلفیق کرده‌ بود. او گرچه رکعتی را از سر عشق و مهری که به خدای خود داشت جا نمی‌انداخت اما رکعتی را هم به زور به کسی تحمیل نمی‌کرد و از هر مرام و مسلک و آیینی دوست برمی‌گزید و باور به تکثر را یک موهبت الهی می‌دانست. خوبی دینداریِ امثال او در این است که تا به زندان نیفتند و دستشان از این عالم کوتاه نشود، هیچ بنی‌بشری از چند و چون باورهای عمیقشان آگاه نمی‌شود که هیچ‌گاه زبان به بیانش نگشوده‌اند و در خفا دین‌ ورزیده ‌اند تا مبادا پاکی ایمان و خلوصشان به ریا و تظاهر آلوده شود. امروز هم چنان که دستم از هر مدعی عدالت‌گستری کوتاه گردیده به اجبار لب به این سخنان گشوده‌ام. کاش به اینجا نمی‌رسیدیم که برای اثبات بی‌گناهی یک نفر لازم باشد از عقاید دینی و برجستگی‌های اخلاقی‌اش مایه بگذاریم. کاش مجبورمان نمی‌کردند که برای اثبات حقانیتمان مجبور شویم رتبه‌ها و دستاوردهای علمی یک نفر را ردیف کنیم. روزگار غریبی شده است بانو!

خانم رهنورد عزیز

بارها در نامه‌های قبلی‌ام به مقامات مختلف نوشته‌ام که از حبس نخبگانی چون همسرم احساس خطر جدی می‌کنم.  بحث همسر من تنها نیست. اگر از او سخن می‌گویم به این دلیل است که وی را نماد نسلی می‌دانم که با تمام توانایی‌ها، استعدادها، باورها و دستاوردهایش باید محبوس اندیشه‌های قرون وسطایی وعقده‌گشایی‌های مشتی بیمار روحی و روانی باشد. اگر خطی از دلتنگی و نگرانی برای همسرم می‌نویسم، بیش از هرچیز نگران شیوع سرطان‌وار شبه‌آدم‌هایی با این طرز فکر هستم که به جنگ با جوانان متعهد و اخلاق‌مدار و توانا و دین‌باور سرزمینم برخواسته‌اند.

دل‌آشفتگی و حس تنهایی‌ام به خاطر لمس تلاش‌ و سختی و اضطراب تک‌تک ثانیه‌های یک سال اخیر تا کنون است. وقتی که می‌دیدم  همسرم و صدها دوست دربند دیگر چون او ساعت‌ها بی‌خوابی و خستگی را به جان می‌خرند تا شاید لبخند را بر لبان هم‌نسلانشان اندکی بیشتر ببینند و کمتر شاهد بریدن و رفتن دوستانشان از آن خاک باشند، سخت دلم می‌گیرد. او به همین انگیزه‌‌ها بود که بهترین موقعیت‌ها و امتیازاتی که در دوران تحصیلش در انگلستان برایش فراهم بود را نادیده گرفت و خالصانه به ایران بازگشت تا بی هیچ چشمداشتی از کسی، تنها قطره‌ای باشد از دریای مردمی که برای سرنوشتشان موجی سبز به راه انداختند. آن روز هیچ‌یک از ما نمی‌دانستیم که جرم ایران‌دوستی و حمایت از کاندیدایی که از صافی شورای نگهبان گذشته است از جرم یک قاتل فراری هم بیشتر است. آن روز نمی‌دانستیم که حمایت از کسی به نام میرحسین موسوی که در انقلابی‌گری و آزادگی و نیک‌رایی زبانزد چپ و راست بود مساوی است با حبس در انفرادی بدون هیچ‌گونه تماس یا ملاقات. اما روزی که فکرش را نمی‌کردیم رسید و دوست دشمن شد و دشمن دوست انگاشته شد. باری از زبان به این تلخی‌ها گشودن گریزی نبود. اما حرفی که گفتنش از تمام این دلتنگی‌ها مهم‌تر است:

بانوی سبز ایران!

می‌دانم که خوب نگرانی‌ها و دلتنگی‌هایم را می‌فهمید و با گوشت و پوستتان درد اینکه کسی از سر خیرخواهی هزینه‌ای هنگفت بدهد را احساس می‌کنید. می‌دانم که آنچه در چهل روز اخیر بر جوانان این سرزمین رفته دلتان را مجروح ساخته است. می‌دانم با دیدن صورت معصوم همسر نیک‌سیرت‌تان، میرحسین موسوی، که این روزها خستگی و غم  دوران بر معصومیت چهره‌آش سایه انداخته، بغض راه گلویتان را می‌بندد. وقتی چهره شما و همسر عزیزتان را در منزل سهراب اعرابی دیدم، با تمام آرامشی که بعد از آن طوفان سهمگین بر دلم نشست، حس کردم سال‌ها از آن روزهایی که ما دختران ایران با گل‌های سرخ روسری و رنگین‌کمان رنگ در لباس‌هایتان فریاد شادی می‌کشیدیم، صدها سال گذشته است. با رنگ‌های لباس شما روزهای ما معنا می‌یافت. هنوز هم می‌یابد… باور کنید، آن روسری سیاهی که روز عزای سهراب به سر داشتید از هزار رنگ در نظرمان گویاتر آمد. باز هم رنگ شما، رنگ روزهای ما بود. بدانید که همه دختران و زنان و مادران ایران با شما همرنگ و هم‌قدمند و از ظهور بانویی راست‌قامت و استوار که شانه به شانه مردی به شفافیت و صداقت آینه ایستاده است عمیقا خرسندند.

تن و دل من و هم‌نسلان من همچون فائزه و فاطمه ابطحی (دختران محمدعلی ابطحی)  فاطمه امین‌زاده (دختر محسن امین‌زاده)، فاطمه تاجزاده (دختر مصطفی تاجزاده)، زینب حجاریان ( دختر سعید حجاریان)، ریحانه حقیقی(همسر علی وفقی)، مریم باقی(همسر محمد قوچانی)، مریم شفیعی (همسر عماد بهاور) و صدها تن دیگر چون ما که همسران و پدرانشان در بند است بی شک خسته و مجروح است. اما  آنچه از شما و همسرتان می‌خواهم ادامه این راه و ایستادگی در مقابل ظلم عریان و آشکاری است که بر مردم می‌رود. مبادا حتی لحظه‌ای این دردل و مصائب شما را از راه بی‌بازگشتی که آغازیده‌اید باز دارد. حتی اگر سال‌ها در بی‌خبری بر ما بگذرد و پیر این حوادث شویم باز هم راضی نیستیم که شما لحظه‌ای مصلحت را بر حقیقت ترجیح دهید و ساکت بنشینید. از شما فروتنانه می‌خواهم که پابه پای همسرتان همچنان پیشتاز این جنبش سبز آزادیخواهی و عدالت‌طلبی باشید و لحظه‌ای مردم شریف ایران‌زمین که بانگ الله‌اکبرشان بعد از ۴۰ روز هنوز هم به گوش می‌رسد را تنها نگذارید. این صدای اعتراض  بر بام‌ها تنها با تداوم حضور شماست که بلند و زنده خواهد ماند.  بدانید  لحظه‌هایی هست که نیش دلتنگی و بی‌خبری زهری‌تر از هر وقت دیگری‌ به جان و تنمان می زند، اما درست در همان لحظات خواندن خبری از هم‌قدمی شما بزرگواران با سوگواران و خانواده‌های زندانیان این جنبش شما دلمان را گرم می‌کند.

پس بایست بانوی سبز ایران و با استواری و شجاعتت حق دختران و زنان و مادران سرزمینم را بگیر!

یکی از دخترانت: فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی‌پور

نوشتن دیدگاه

اعتراض در ایران، اعتصاب در نیویورک

اولین گزارش اختصاصی «موج سبز آزادی» از اعتصاب غذای روشنفکران در مقابل مقر سازمان ملل متحد

گروهی از فعالان مدنی، هنری، ادبی و سیاسی به دعوت چندین روشنفکر ایرانی در اعتراض به کودتای انتخاباتی در ایران و سرکوب مخالفان پس از آن، در مقابل مقر سازمان ملل در نیویورک دست به اعتصاب غذا زده‌اند. اولین گزارش اختصاصی «موج سبز آزادی» از این برنامه را در ادامه می‌خوانید.

ساعت هشت صبح است. امروز بیست و پنجم جولای مصادف با سی و یکم تیر ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت، جمعی از چهره‌های شاخص هنری، ادبی، فرهنگی و فعالین سیاسی اجتماعی ایران به دعوت اکبر گنجی و در پی اعلام همبستگی با بازداشت شدگان وقایع اخیر، در اقدامی نمادین در مقابل سازمان ملل متحد در شهر نیویورک دست به اعتصاب غذای سه روزه زده‌اند.
در اعلام دعوت این روشنفکران به اعتصاب غذا در برابر سازمان ملل آمده است که » ما امضاکنندگان این نامه برای اعلام پشتیبانی از جنبش سبز مردم ایران، محکوم کردن تقلب گسترده در انتخابات، سرکوب بی‌رحمانه اعتراضات مردمی، و بازداشت غیرقانونی صدها شهروند و فعال سیاسی و اجتماعی در ایران، به مدت سه روز از سی و یک تیر ماه تا سه مرداد در برابر مقر سازمان ملل متحد در نیویورک دست به اعتصاب غذا خواهیم زد تا صدای مظلومیت مردم شریف ایران زمین را به گوش جهانیان برسانیم».
این اعتصاب غذا که با استقبال گسترده‌ای از سوی جامعه روشنفکری و دانشگاهی ایران و جهان همراه شده است، از ساعاتی پیش شروع شده و میهمانان و میزبانان بسیاری را از طیف‌های مختلف سیاسی و اجتماعی گرد هم آورده است. رضا علامه زاده، در بیانیه‌ای که در حمایت از این اعتصاب غذا نوشته است، اهمیت این حرکت را از این سو مد نظر قرار داده که «توانسته است رنگین‌کمانی از شخصیت‌ها با عقاید و آرای مختلف را گرد هم آورد.» در میان اعتصاب‌کنندگان نام آشنایانی چون حسین بشیریه، علی میر سپاسی، حمید دباشی، مهرانگیز کار، شهرنوش پارسی‌پور، شیرین نشاط، عبدالعلی بازرگان، فاطمه حقیقت‌جو، احمد و محمود صدری به چشم می‌خورد.
از صبح امروز و با توجه به استقبال گسترده ایرانیان و خبرگزاری‌های داخلی و خارجی می‌توان پیش‌بینی کرد که این اعتصاب غذا تاثیری شگرف در باز کردن چشم جهانیان و سازمان‌های بین‌المللی برآنچه در ایران می‌گذرد داشته باشد. همزمان با این اعتصاب غذا در نیویورک و در اعلام همبستگی با روشنفکران ساکن امریکا، جمعی از دانشگاهیان اروپایی نیز در اعلام پشتیبانی از جنبش مردم ایران در همین تاریخ و در مقابل مقر سازمان ملل متحد در شهر وین دست به اعتصاب غذا خواهند زد. از میان چهره‌های شاخص جهانی نام نوام چامسکی و خوزه کوزونوا، جامعه‌شناس بزرگ اسپانیایی و رئیس «مرکز برکلی برای دین، صلح و مسائل جهانی» ااز اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
از اعتصاب غذای روشنفکران نیویورک همچنین رضا براهنی، رامین جهانبگلو، یرواند آبراهامیان، عبدالکریم سروش، موسوی خویینی‌ها، محمد یوسفی اشکوری حمایت کرده‌اند. شایان ذکر است که نه تنها برخی از چهره‌های هنری ایران چون محسن مخملباف، فرامزر اصلانی و شاهین نجفی، بلکه چهره‌هایی جهانی همچون رابرد ردفورد و شان پن (که در سال 2005 هم به ایران سفر کرده بود و از جمله فعالان سیاسی و اجتماعی ضد جنگ در امریکاست) هم هر یک در نامه‌هایی جداگانه از اعتصاب غذای روشنفکران ایرانی اعلام حمایت کرده‌اند.
شاهین نجفی، رپر ایرانی که این روزها ترانه‌هایش بیش از هر زمان دیگر بر دل می‌نشیند، در بخشی از بیانیه اعلام حمایتش از این اعتصاب غذا آورده است:» این نظام بر این خیال است که اگر فرصت‌سوزی کند، زندانیان بی‌دادگاه رژیم، از یادها خواهند رفت. زهی خیال باطل. مردم چگونه می‌توانند آزادیخواهی را فراموش کنند و آنها را در دست شکنجه‌گران تنها بگذارند.» او در بخش پایانی بیانیه‌اش اشاره کرده است که: » آنها که سی سال پیش وعده ساختن بهشت بر روی زمین را می‌دادند، اینک زمین خدا را به جهنم برای ایرانیان تبدیل کرده‌اند.»
امروز صبح به قول رضا براهنی «به همت مبارز خستگی‌ناپذیر» اکبر گنجی، جمعی از نخبگان ایرانی گرد هم آمدند و رنج اعتصاب غذا را به جان خریدند تا بازتاب صدای مردمانشان باشند و از یاران دربندشان در مقابل سازمان ملل، آنجا که قرار است بازتاب صدای مردمان باشد و نه حاکمان حمایت کنند. در این میان و در همان آغاز مراسم فرصتی دست داد تا در میان شلوغی جمعیت حمایت‌کننده و حضور خبرگاران شبکه‌های داخلی و خارجی، با تنی چند از این دوستان گپ مختصری بزنم و ازشان بپرسم چرا اینجا در مقابل سازمان ملل جمع شده‌اند و آیا هدف سیاسی و جناحی خاصی را دنبال می‌کنند؟ همچنین از آن‌ها پرسیدم که می‌خواهند صدایشان را به گوش چه کسانی برسانند و حامی کدام شکل از حمایت‌های بین‌الملی هستند؟
شیرین نشاط، عکاس، فیلم‌ساز و هنرمند نام‌آشنای معاصر که نامش در بین صد هنرمند بزرگ معاصر جهان خودنمایی می‌کند، نه تنها از اولین کسانی بود که در جمعیت حاضر شد، بلکه طراحی پوسترهای این مراسم را نیز به عهده داشت. او می‌گوید:» ما برای کمک خواستن برای رسیدگی به مساله حقوق بشر در اینجا جمع شده‌ایم، مساله ما امروز حقوق بشر است.» و ادامه می‌دهد که » ما این شانس را داشتیم که در نیویورک زندگی می‌کنیم و می‌توانیم در اینجا و در مقابل سازمان ملل جمع شویم. او می‌گوید نقش من البته با نقش فعال سیاسی چون آقای گنجی متفاوت است، اما هر کدام از ما که گمان می‌کنیم صدایمان تاثیری هر چند اندک خواهد داشت، گناهکاریم اگر صدایمان را بلند نکنیم.» او از همراهی هنرمندان دیگری همچون محسن مخملباف، مرجان ساتراپی، و بهمن فرمان‌آرا با جنبش سبز مردم نام می‌برد و می‌گوید هنرمندان ایرانی هیچ‌وقت خودشان را از سیاست و اجتماع دور نگه نداشته‌اند و همیشه می‌توان رد پا و رگه‌هایی از سیاست را در آثار برجسته هنری و ادبی ایران دید.
از شیرین نشاط می‌پرسیم آیا هدف سیاسی خاصی را از شرکت در این مراسم دنبال می‌کند و او پاسخ می‌دهد: » من فقط در حمایت از جوانان ایرانی در این اعتصاب غذا شرکت می‌کنم.» و اضافه می‌کند:» که البته به دموکراسی و آزادی معتقدم.» او به وضعیت زندانیان سیاسی اشاره می‌کند و می‌گوید:»دوستانی دارم که امروز در زندان هستند و وظیفه خودم می‌دانم که شرکت کنم و به حق و حقوق بچه های ایرانی معتقدم.»
حمید دباشی، نویسنده‌ی کتاب «ایران: تداوم در تأخیر» و صاحب کرسی در رشته‌ی مطالعات ایران و ادبیات تطبیقی دانشگاه کلمبیای نیویورک، از جمله کسانی است که توجه شایانی به اتفاقات اخیر در ایران نشان داده است. او که اتفاقات اخیر در ایران را در غالب جنبش حقوق مدنی به تصویر کشیده در پاسخ به این سوال که چرا مقابل سازمان ملل؟ پاسخ می‌دهد: «من شکایتم را به هیچ کشور به خصوصی نبرده‌ام و نخواهم برد، اما ساختمان سازمان ملل یک نماد جهانی است که به تمام دنیا تعلق دارد. این حرکت در حقیقت بردن صدای اعتراض مردم ایران به مردم جهان است. من می‌خواهم مردم جهان به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران نگاه کنند و اهمیت سازمان ملل در اینجاست که می‌تواند دادگاهی باشد تا انظار جهان شاهد این بی‌عدالتی که امروز بر مردم ایران می‌رود باشند. باعث شود تا جهان شاهد رشادت ایرانیان باشد.» او به علاوه اضافه می‌کند که : «از طرف سازمان ملل و بر اثر بی‌کفایتی‌های آقای احمدی‌نژاد تا کنون چندین بار علیه ایران تحریم‌های اقتصادی وضع شده است که من مخالف آن تحریم‌ها هستم. اعتراض من در مقابل سازمان ملل در عین حال به معنای اعتراض به خود این سازمان هم هست، تا بگویم من با این تحریم‌ها مخالفم. من به حقوق حقه ملت ایران و نه حکومت و دولت ایران برای دست‌یابی به انرژی هسته‌ای معتقدم و بر همین مبنا معتقدم هیچ منبعی نمی‌تواند این حق را ازا ملت ایران بگیرد. پس اعتراض من دو جنبه دارد، هم رساندن صدای اعتراض مردم به گوش مردم جهان است و هم رساندن صدای اعتراض خودم به سازمان ملل، چرا که فکر می‌کنم تحریم‌های اقتصادی مستقیما متوجه بچه های این جنبش و شهروندان ایرانی است.»
وقتی از نقش روشنفکران می‌پرسم و اهمیت چنین گردهمایی، دباشی پاسخ می‌دهد:» من امروز نه به عنوان یک روشنفکر، بلکه به عنوان یک شهروند ایرانی که ساکن نیویورک است در این اعتصاب غذا شرکت می‌کنم و خودم را تافته جدا بافته‌ای از بقیه نمی‌دانم.» و در ادامه می‌گوید» ما امروز در اینجا و در شهر نیویورک تریبونی در اختیار داریم که باید از آن استفاده کنیم. و این در حالی است که دهان برجسته‌ترین روشنفکران ایرانی را امروز بسته‌اند. دهان روشنفکرانی که در بطن جامعه ایرانی زندگی کرده‌اند و همیشه حرف حق زده‌اند. دهانشان را بسته‌اند و برخی‌شان را به بند کشیده‌اند.» او می‌گوید: » ذهنش امروز بیش از هر کس دیگری متوجه سعید حجاریان است و محمدرضا جلایی‌پور و ادامه می‌دهد که :» که ما امروز فقط سعی می‌کنیم حرف‌های آن ها را بزنیم، چرا که شاخ و برگ آن درختی هستیم که ریشه‌اش در ایران است.» و در نهایت وی در پاسخ به این که به سمت کدام نهادها و سازمان‌ها‌ی بین‌المللی دست یاری خواهید گشود می‌گوید:» از هیچ دولتی نباید توقع کمک داشت. حتی برای هیچ دولتی نباید مرجعیت قائل بود. ما باید جنبش سبز ایران را به جنبش‌های آزادی‌بخش جهان وصل کنیم. به نهضت مترقی حقوق مدنی در امریکا و امریکای لاتین و افریقا و نهضت‌های رهایی‌بخش عراق، فلسطین و لبنان. الگو و مدل و طرف صحبت ما آن جنبش‌ها هستند و نه دولت‌ها.» دباشی در پایان می‌گوید:» امروز با همان اعتمادی که در سال 2001 درباره حقوق افغانستان در همین جا آمدم و سخن گفتم، حاضر شده‌ام، با همان اعتمادی که پیش از این در مقابل سازمان ملل و در همین خیابان‌ها از مردم عراق و ظلمی که بر آن‌ها رفته سخن گفته‌ام، سخن خواهم گفت و با همان زبانی که از ملت مظلوم فلسطین دفاع کرده‌ام، از ملت ایران دفاع خواهم کرد. جنبش سبز ایران انتفاضه ماست.»
حسین کمالی، استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا نیویورک هم می‌گوید:» سازمان ملل محل مناسبی برای رساندن صدای اعتراض مردم ایران است. ما امروز بیش از هر چیز خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم که تنها به دلیل اعتراض به نتیجه انتخابات دستگیر شده‌اند. تقاضای آزادی زندانیان سیاسی و البته جلب توجه جامعه جهانی تنها هدف ماست. ما می‌خواهیم دبیرکل سازمان ملل سفری به ایران داشته باشد و نماینده‌ای را برای رسیدگی به تخلفات حقوق بشری به ایران اعزام کند. ما از سازمان ملل می‌خواهیم تا تعهدات دولت ایران به جامعه جهانی را بهش یاد آور شود. باید به دولت ایران یادآور شود که سازمان ملل جای نمایش و روضه‌خوانی نیست. در برابر تریبونی که سازمان ملل در اختیار روسای جمهور جهان می‌گذارد، آنها نیز در مقابل تعهداتی دارند. دولت در قبال شهروندانشان در برابر سازمان ملل ملزم به رعایت اصول و قواعدی است که باید محترم شمرده شود.»
مهدی سحرخیز، فرزند عیسی سحرخیز که ساکن نیویورک است اما شاید تنها نماینده از خانواده زندانیان سیاسی در میان جمع باشد که در میان اعتصاب‌کنندگان حاضر شده است. از پدرش و آخرین اخباری که از وضعیت او دارند می‌پرسیم و می گوید:» آخرین خبری که داشتیم این بوده که از زندان تماس گرفته‌اند و پیگیر داروهایشان بوده‌اند.» می‌پرسیم موفق شدید برای پدر وکیل بگیرید؟ می‌گوید:» دنبال وکیل هستیم، ولی به پدر برای امضای وکالت‌نامه دسترسی نداریم.» می‌پرسیم امروز دنبال چه آمده‌ای؟ می‌گوید:» دنبال آن آزادی مطلقی که «آقای» احمدی‌نژاد از آن پیش از انتخابات حرف می‌زد.»
از او تشکر می‌کنم، راه می‌افتم دنبال یک گوشه‌ی دنجی برای تنظیم اولین متن گزارش موج سبز آزادی، از برنامه اعتصاب غذای روشنفکران ایرانی در برابر مقر سازمان ملل، نیویورک.

Comments (1)

جنگ احمدی‌نژاد با مراجع بالا گرفت / احمدی نژاد: مشایی نعمت خداست؛ مکارم شیرازی: مشروع نیست

در حالی که آیت‌الله مکارم شیرازی انتصاب مشایی به عنوان معاون اول احمدی‌نژاد را نامشروع دانسته و خواستار برکناری سریع وی شده است، احمدی نژاد در جلسه تودیع مشایی و معارفه‌ی جانشین وی در سازمان میراث فرهنگی، مشایی را «نعمت خدا» نامید!

«يكي از افتخاراتم و يكي از نعمت‌هايي كه خداوند به من عطا كرده است، آشنايي با مرد بزرگ، پاك و مومن؛ يعني آقاي مشايي است.»
به گزارش «موج سبز آزادی» این سخنان را رئیس دولت کودتا عصر امروز در جلسه تودیع و معارفه رؤسای قبلی و فعلی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری گفت و او را «مرد بزرگ، پاك، مومن» و «مثل چشمه زلال» توصیف کرد.
این در حالی است که صبح امروز فتوای آیت‌الله مکارم مبنی بر نامشروع بودن انتصاب مشایی به عنوان معاون اول منتشر شده بود. این مرجع تقلید تصریح کرده بود: «تصدی چنین كسی قطعا مشروعیت ندارد.»
هنوز یک سال نگذشته از روزی که روزنامه کیهان ادعا کرد تاج‌زاده در جلسه‌ای مکارم شیرازی را مرجع اقتدارگرایان نامیده است. حال باید دید کار احمدی‌نژاد تا چه حد زار شده که حتی آقای مکارم شیرازی هم حکم او را نامشروع می‌خواند و به او توصیه می‌کند به امانت مردم و مصالح اسلامی پایبند باشند.
بدین ترتیب باید حامیان دولت کودتایی پاسخ بدهند که آیا واقعا چنان دولت و رئیس دولتی را پایدار و ماندگار می‌دانند؟

نوشتن دیدگاه

شعار «مرگ بر دیکتاتور» روی در اتاق احمدی‌نژاد در دانشگاه علم و صنعت

تصویر زیر خود موید تیتر خبر و بی‌نیاز از هرگونه توضیحیست:

Comments (2)

سومین مراسم دعای کمیل برای آزادی زندانیان

پنجشنبه‌ی این هفته هم دارالزهرای تهران میزبان اصلاح طلبان است

مراسم دعای كمیل برای آزادی زندانیان سیاسی به روال هفته‌های گذشته با حضور اقشار مختلف مردم در موسسه فرهنگی دارالزهرا برگزار می‌شود.

به گزارش «موج سبز آزادی» برای این برنامه که از ساعت 20:40 پس از اذان مغرب و عشا آغاز می‌شود، از كلیه علاقه‌مندان جهت حضور در این مراسم دعوت به عمل آمده است.
برگزارکنندگان اعلام کرده‌اند که در این برنامه پس از نماز جماعت مغرب و عشا به امامت سید علی‌اكبر محتشمی‌پور، دعای كمیل قرائت می‌شود و سپس آقای شریعتی دهاقان به سخنرانی می‌پردازد. آنها تاکید کرده‌اند که علاقه‌مندان به همراه خانواده در مراسم حضور یابند و به ديگر علاقه‌مندان نيز اطلاع دهند.
موسسه فرهنگی دارالزهراء در ولنجك، ضلع جنوبی میدان شهید بهشتی، خیابان هشترودی، خیابان بیضاوی غربی، خیابان كیوان، پلاك 3 واقع است.

نوشتن دیدگاه

تظاهرات میلیونی جنبش سبز و نقش جنبش زنان

میزگرد فعالان جنبش زنان (نسرین ستوده، نرگس محمدی، نوشین احمدی خراسانی و منصوره شجاعی)

www.zanschool.net

جایگاه جنبش زنان به عنوان «هویتی مستقل» در حوادث پس از انتخابات، و پیوند متقابل فعالان این جنبش با موج عظیم اعتراضات اخیر، تاکنون موضوع گفت‌وگوها، مقالات و مصاحبه‌های بسیاری در سایت‌های جنبش زنان بوده است. سایت «مدرسه فمینیستی» در میزگردی با حضور نسرین ستوده، نرگس محمدی، نوشین احمدی خراسانی و منصوره شجاعی، نقش جنبش زنان و فعالان حقوق زنان را در حرکت‌های اعتراضی پس از انتخابات بررسی کرده است.

بخش اول میزگرد

منصوره شجاعی: زنان یکی از گروه های پرشمار و مهم جمعیتی بودند که رای شان برای برگزیدن آقای خاتمی به مقام ریاست جمهوری کمک شایانی کرد. با این حال این حضور و اين کمک باعث نشد که زنان مملکت به مطالبات شان برسند.) و در مجموع بحث اصلی ما در این جا این است که جایگاه جنبش زنان در حوادث پس از انتخابات را شما چگونه ارزیابی می کنید. چون به نظر برخی با وجود آن که زنان در این حرکت ها حضوری پررنگ داشتند، اما زنان با هویت «جنبش زنانی» خود نتوانستند به طور ویژه در جنبش «احترام به رای مردم» که شکل گرفت و گسترش پیدا کرد حضوری پررنگ داشته باشند. این سئوال با توجه به این مسئله مطرح می شود که همگان بر حضور زنان به شکل پررنگ اذعان کرده اند، اما جنبش زنان به عنوان یک هویت شکل گرفته در طول اين سال ها به نظر می رسد جایگاه خاصی را در اين جنبش اشغال نکرده بود.

نرگس محمدی: به نظر من در پاسخ به این پرسش که زنان در تحولات پس از انتخابات چه کرده اند و چه باید می کردند باید کمی برگردیم به پیشینه این حرکتی که اتفاق افتاد. چون یک حرکت که فی البداهه شروع نمی شود و به هرحال یک پیشینه ای دارد. اگر ما برگردیم به پیشینه این جنبش ها و حرکت های مدنی، متوجه می شویم که چنین فعالیت هایی در ایران سابقه خیلی طولانی ندارد و شاید با کم و زیاد بگوییم که حدود یک دهه است که این حرکت های مدنی به شکل جنبشی در ایران شکل گرفته و آرام آرام دارد کارش را می کند. از سوی دیگر به تجربه می دانیم که حرکت های هدفمند هم، الزامات خاص خودشان را دارند، یعنی وقتی شما از جنبش زنان صحبت می کنید مسلما باید ببینید این جنبش از چه ابزار و امکاناتی برخوردار است. وقتی فضای جامعه چنین امنیتی هست و حتا در دوران 8 ساله دولت سید محمد خاتمی هم ما نتوانستیم که نهادهای مدنی قدرتمند تشکیل بدهیم، بالمآل در حوزه زنان هم وضع خیلی بهتر از این نیست. ببینید وقتی کارگران می خواهند حرکتی هدفمند را شکل بدهند، مسلما نیازمند وجود سندیکاها و اتحادیه های قدرتمند هستند این نهادها در واقع ابزار و بستر لازم برای حرکت هدفمند است. منتها در ایران نهادهای مدنی هیچ وقت نتوانسته اند ریشه دار و قدرتمند بشوند. فعالیت های مدنی چه در حوزه زنان چه در حوزه دانشجویی و کارگری هنوز به اشکال سازمان یافته ارتقاء نیافته اند و ما عمدتا شاهد حضور گسترده «فعالان» در جامعه مدنی هستیم تا نهادهای مدنی متشکل و سازمان یافته. این هم به خاطر شرایط خاص سیاسی حاکم بر کشور است که سبب شده به جای نهادها، ما با انبوه فعالان روبرو باشیم. فقدان نهادها باعث می شود که از یک سو سرکوب جامعه مدنی به شکل کلاسیک دشوار باشد و از سوی دیگر حرکت های هدفمند و برنامه دار نتوانند به خوبی شکل بگیرند و تداوم یابند. در حقیقت شدت فضای سوءظن و امنیتی سبب شده که افراد مجبور باشند به شکل جدا جدا و پراکنده کار کنند و همین تکثر و پراکنش، هرچند باعث کاهش قدرت سرکوب شده اما یک ضعف هم در پی اش آمده که ما نمی توانیم حرکت های هدفمندی را به خوبی پایه ریزی کنیم. به همین دلیل جامعه مدنی در ایران با جامعه مدنی در کشورهای دیگر فرق می کند و نقاط قوت و ضعف خودش را هم دارد. در همین تحولات اخیر در انتخابات شما ببینید که فعالان مختلف از همه گروه های اجتماعی، از هنرمندان، زنان، کارگران، دانشجویان، سیاسیون، معلمان و خلاصه همه فعالان حوزه های مختلف در جریان انتخابات فعال شدند. یعنی ما مثل افغانستان و عراق نیستیم که اصلا جامعه مدنی نداشته باشیم، بلکه جامعه مدنی به شکل افراد و فعالان، عملاَ حضور دارد اما مثل کشورهای دموکراتیک نهادهای مدنی متشکل و ریشه دار هم نداریم.

نوشین احمدی خراسانی: من هم با نظر خانم محمدی موافقم که متاسفانه چنین ساختاری بر جامعه مدنی ایران حاکم است یعنی جایگزین شدن فعالان مدنی به جای نهادهای ریشه دار مدنی. شاید همین امر سبب شده که سرکوب جامعه مدنی با دشواری بیشتری پیگیری شود ولی از سوی دیگر اشکالات زیادی را هم در جامعه مدنی به وجود آورده، از جمله در همین تحولات پس از انتخابات که همگی مان شاهد بودیم که هرچه سعی کردیم تا واکنش های مناسب و به موقع را در مواجهه با حرکت های عظیم و ناگهانی مردم انجام بدهیم با این حال آنقدرها توفیق نداشتیم. در حقیقت پاره ای از دلایل و موانعی که نگذاشت جنبش زنان آنطور که بایسته و در خور این جنبش سراسری بود اقدامات مستقل و گسترده تری را سازمان بدهد (به خصوص در راهپیمایی های هفته دوم پس از اعلام نتایج انتخابات) و حتا با سردرگمی هم مواجه شدیم در واقع یکی از دلایل اصلی اش همین است که خانم محمدی می گوید یعنی همین «فردی» شدن فزاینده و جدا جدا بودن بخش بزرگی از فعالان حقوق زن. با تاسف باید اعتراف کنم که فشارهای امنیتی در چند ساله اخیر هم که قوز بالا قوز شده و عدم انسجام درونی جنبش زنان را تشدید کرده تا جایی که بافت روانی و فضای حقیقی جنبش زنان به واسطه همین فشارهای قضایی و سیاسی، هرچه بیشتر به سمت تشدید «فردی شدن» رانده شده است. با این حال تجربه دوسال اخیر نشان می دهد که این مشکل ساختاری را می توانیم با ایجاد «ائتلاف های موقت» تا حدودی برطرف کنیم (یکی از مهم ترین ائتلاف ها را سه ماه قبل از انتخابات، تحت عنوان «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» با موفقیت شکل دادیم) منظورم این است که با تشکیل این ائتلاف ها سعی کنیم گروه ها و افراد پراکنده را حالا که شرایط سیاسی اجازه حضور در «نهادهای پایدار و بزرگ تر» به ما نمی دهد لااقل به سمت نهادهای موقت ــ که حساسیت مقامات امنیتی نسبت به آنها کمتر است و در نتیجه امکان سرکوب آن هم کمتر است ــ ترغیب کنیم. ولی باز هم به نظرم می رسد تشکیل این ساختارهای زمان دار و موقت که برای رفع معضل عمیق جنبش زنان یافتیم متاسفانه نتوانسته است «سرعت عمل» و غافل گیر نشدن را در جنبش زنان رفع و رجوع کند، چراکه هرچقدر شرایط پلیسی تر می شود امکان ایجاد چنین ائتلاف هایی هم خواهی نخواهی کاهش می یابد. گاهی به صفر هم می رسد.

نرگس محمدی: من دو تا اشکال را در جامعه مدنی ایران که به نظرم رسیده بود گفتم، مشکلاتی که فکر کردم تعیین کننده تر از بقیه مشکلات هستند. شما در نظر بیاورید که اگر حوادثی مانند اتفاقات پس از انتخابات مثلا در یک جامعه ای که نهادهای قدرتمند و ریشه دار مدنی دارد به وقوع می پیوست، حتما ائتلاف های کارآمد و هدفمند می توانست به سرعت شکل بگیرد. یا اگر در کشور ما مثلا سندیکاها و اتحادیه های قدرتمند و همینطور چند نهاد حقوق بشری و سازمانهای متعدد زنان وجود داشت و آنها در یک شرایط متعارف و نرمال می توانستند پیوندهای طبیعی خود را برقرار سازند طبیعتا ائتلاف های نیرومندی را برای هدفمند کردن این حرکت ها شکل می دادند. اما حالا در این فضای امنیتی وقتی حتا ارتباطات فردی کنشگران جامعه مدنی هم قطع می شود این «فرد»، دیگر همان فرد است. بنابراین ما این دو مشکل را در جامعه مدنی خودمان داریم و به همین دلیل شرایط، بسیار بغرنج و دشوار شده است. البته مطمئنم که به رغم همه این مشکلات و تلخکامی ها، اما رخدادهای پس از انتخابات، تکانه عظیمی را به جنبش زنان و دیگر جنبش های اجتماعی خواهد داد. یعنی پیش بینی من این است که آنچه بعد از انتخابات اتفاق افتاد، خودش یک پایه و بهانه ای برای حرکت های منسجم تر و قوی تر جنبش زنان خواهد شد که خاستگاه اش صرفا زنانگی و ویژگی مادر بودن ما هست که به نظرم در این دوره واقعا آسیب دیده است. یعنی وقتی خبری را می شنوم که یک جوانی جسدش را به مادرش می دهند، مادری که 26 روز تمام کلانتری ها و دادگاه ها و همه جا را می گردد که جگرگوشه اش کجاست بنابراین به نظر می رسد این ویژگی مادری ما مورد تاخت و تاز نیروها قرار گرفته است. در واقع اگر این حق یک فرد بود می شد از آن چشم پوشی کرد ولی این مصیبتی که مثلا بر سر مادر سهراب اعرابی یا مادر ندا آقاسلطان آمده است در واقع بلایی است که سر زنانگی و مادر بودن همه ما آمده است و من احساس می کنم که همه این ها باعث خواهد شد که ما زنان هرچه بیشتر به هم بپیوندیم، هرچند احتیاج به زمان دارد.

منصوره شجاعي : ببينيد اينجا بحث نهاد سازي و يا بهتر بگم فقدان نهادسازي در جنبش هاي اجتماعي گاه به عنوان بك معضل و گاه به عنوان يك راه حل مطرح مي شود يعني از نظر كاهش هزينه هاي امنيتي و ضربه پذيري ميتوان گفت كه بله يك راه حل است اما از نظر اعلام حضور و اتخاذ موضع در موقعيت هاي بحران مشكل ساز مي شود. يعني زماني كه جنبش زنان به عنوان يك بدنه حقوقي و يك جريان حقوقي داراي هويت مشخص تعريف مي شود ديگر اين يك تكليف اجتماعي است كه به عنوان يك نهاد اجتماعي اعلام موضع كند . حالا همانطور كه گفته شد و البته تجربه اش را هم ديديم ، ائتلاف هاي موقت تا حدودي توانسته اين معضل را در موقعيت هاي بحران كاهش بدهد، و من هم راستش در دوران كنوني و با توجه به شرايط و فشارهاي بي رحمانه بيروني و عدم انسجام دروني جنبش، ‌تشكيل ائتلاف هاي موقت را نه تنها راه حلي براي اين دوران مي بينم بلكه نفس عادت به ائتلاف را يقينا نوعي نهادسازي مي بينم و ارزش و اهميت اين عادت به ائتلاف و تداوم آن را كمتر از ايجاد نهاد نمي دانم.

نسرین ستوده: من برای این که بحث ام را مطرح کنم می خواهم دو تا موضوع را از هم جدا کنم. یکی این که می خواهم به قبل بازگردم و به اتفاقات پیش از انتخابات، و در قسمت دوم می خواهم جنبش زنان را با دیگر جنبش های اجتماعی موجود مقایسه کنم.

اگر ما برگردیم عقب و بخواهیم از 5 جنبش اجتماعی تاثیرگذار در ایران نام ببریم، قطعا یکی از آن ها جنبش زنان است. از سوی دیگر اگر بخواهیم از اقشاری نام ببریم که انگیزه عینی داشتند برای این که اخبار انتخابات را دنبال کنند و دغدغه آن را داشتند ــ اعم از آن که در انتخابات شرکت بکنند یا نکنند ــ حتما زنان یکی از گروه های مرجع و مهمی بودند که چنین دغدغه ای را داشتند. حالا چرا؟ برای این که در طول چهار سال دولت آقای احمدی نژاد به صورت واضح و ملموسی می توانیم ببینیم که وضعیت زنان تغییر کرده بود. فعالان جنبش زنان که آن موقع آزادانه در خیابان ها تجمع می کردند و حرف شان را می گفتند تجمع شان در 22 خرداد 1385 در میدان هفت تیر بلافاصله پس از ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد با یک سرکوب شدید مواجه شد و هنوز هم دارند فعالان جنبش، هزینه آن تجمع را می دهند، به طوری که مثلا عالیه اقدام دوست یکی از زنانی است که بابت حضور در همین تجمع با حکم 3 سال زندان، اکنون در زندان اوین بسر می برد و خیلی از پرونده ها به خاطر آن تجمع باز است. همین زنان پس از آن سرکوب، روی آوردند به جلسات خانگی خودشان. آن جلسات خانگی هم مورد هجوم و هجمه قرار گرفت. بنابراین می خواهم نتیجه بگیرم که فعالان حقوق زن در طول 4 سال گذشته مدام بین خانه و دادگاه و زندان در رفت و آمد بودند و مداوما از جلسات آنان جلوگیری به عمل آمده است. اما اگر به وضعیت اقشار عمومی زنان هم در این چهار سال نگاه کنیم می بینیم که آنان هم خیلی تحت فشار بوده اند، اعم از وضعیتی که زنان در دادگاه های خانواده داشتند یا توسط گشت ارشاد و برای نوع لباس پوشیدن شان مورد آزار و اذیت واقع شدند. ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که شرایط حاکم بر دادگاه ها اعم از دادگاه های خانواده و غیره، تابعی است از شرایط سیاسی. به این معنا که من می توانم به جرات بگویم که پیگیری پرونده زنان و کودکان چه در دادگاه های خانواده و چه در دادگاه های کیفری و چه در دادگاه انقلاب به شدت سخت تر بوده و شرایط بسیار دشوارتری نسبت به قبل از این 4 سال داشت. برای این که وقتی یک رئیس جمهوری در یک کشوری می آید و از حقوق زنان فقط حرف می زند و به آن مثبت نگاه می کند، این موضع گیریها خواهی نخواهی روی نگرش و طرز دیدگاه قضات و شرایط دادگاه تاثیر می گذارد. به هرحال دستگاه قضایی ما تابعی از سیاست است، البته متاسفانه باید این را گفت. چون در کشورهایی که سیستم قضایی مستقل باشد این اتفاق نمی افتد ولی در کشور ما اینطور نیست و می دانیم که سیستم قضایی ما خیلی مستقل عمل نمی کند تابع سیاست های جاری کشور است.

ما قبل از مخابره تصاویر «ندا آقا سلطان»، شاهد مخابره تصاویر دخترانی با صورت های پرخون بوده ایم که توسط برخوردهای برخی در گشت های ارشاد به وقوع می پیوست و یا در تجمعات زنان مورد هجوم قرار گرفته بودند. به هرحال در طول چهارسال گذشته، زنان تحت فشار بسیار بودند که بخشی از آنان در دادگاه های خانواده با مشکل روبرو بوده اند، بخشی فعالان حقوق زنان بوده اند که مدام با این مشکلات روبرو بوده اند و بخشی از زنان هم به دلیل گشت ارشاد و غیره، بنابراین می بینیم که بخش عظیمی از زنان در طول چهار سال گذشته با وضعیت دشواری درگیر بودند همراه با نادیده گرفتن حقوق خودشان. بنابراین زنان انگیزه کاملا عینی برای پیگیریسرنوشت انتخابات داشته اند.

حالا اگر بخواهیم برگردیم به رویدادهای پس از انتخابات، باید اشاره بکنم به قضیه «مرگ ندا آقا سلطان». البته این واقعه بسیار تاسف آور و دردناکی بود، اما باید ببینیم که تصویر ندا این موضوع را به جهان نشان داد که چقدر زنان در اتفاقات و اعتراضات ایران نقش دارند، به طوری که ندا به عنوان «سمبل و نماد» این جنبشی که پس از انتخابات شکل گرفت شناخته شد.

اما من حرف شما را تایید می کنم که زنان به عنوان «جنبش زنان» پس از ضربه و شوکی که به واسطه حرکت های پس از انتخابات روی داد و هیچ کس انتظارش را به این شکل نداشت، هنوز نتوانسته جایگاه خودش را درست ارزیابی کند و برگردد به خواسته ها و مطالبات اصلی خودش. اما اگر ما جنبش زنان را با جنبش های دیگر مثل جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و… مقایسه بکنیم می بینیم که همین اتفاق برای دیگر جنبش ها هم اتفاق افتاده است. جنبش دانشجویی هنوز ارزیابی صحیح از هویت خودش در این جنبش و یا این که چه راهی را در این جنبش عمومی پیگیری کند، نداشته است. جنبش کارگری و جنبش های مدنی دیگر هم همینطور و همه جنبش ها در حال ارزیابی این هستند که چه سیاستی را پیش بگیرند. بنابراین در این قسمت قضیه من باز هم فکر می کنم که جنبش زنان در ایران جنبش فراگیری است که تا این جای کار به درستی پیش رفته و حالا اگر که بخواهد جایگاه مستقل و هویتی در شان خودش را پیدا کند باید بهش زمان و فرصت داد.

نوشین احمدی خراسانی: به نظر می آید که ما جنبش زنانی ها حق داریم ـ یا ناگزیریم ـ که جایگاه جنبش مان را از دو منظر مشخص نسبت به جنبش عمومی و سراسری کنونی «رای من کجاست؟» تبیین کنیم: یکی به لحاظ جایگاه و شاید بهتر است بگویم «مسئولیت» جنبش زنان در قبال سازماندهی خود در فضای نوین این جنبش عمومی (شرایط تازه سیاسی)، و دیگری به لحاظ خواسته ها و مطالبات مطرح شده در خود این جنبش سراسری. به بیان ساده این که آیا ما باید خواسته مشترک و توافق عمومیت یافته ی این جنبش سراسری را با خواسته های جنبش زنان درآمیزیم؟ بحث دیگر هم این که آیا ما باید از اشکال سازماندهی در جنبش زنان به نفع گسترش این جنبش عمومی استفاده کنیم و در واقع از این زاویه به این جنبش یاری بدهیم؟. بنابر این به نظر می رسد که جنبش زنان برای ارزیابی جایگاه اش در آینده این جنبش، ناگزیر است که به این گزینه ها ــ که از یکدیگر جدا هم نیستند ــ عملا و مسئولانه پاسخ بدهد. البته گزینه سومی هم وجود دارد و آن، این که بدون هویت خاص جنبش زنان، خواسته های زنان را به صورت فردی در بطن این جنبش عمومی گسترش بدهد. یعنی راهکارها به نظر می رسد که می تواند متنوع باشد.

خوشبختانه همه ما متفق القول هستیم که جنبش زنان مانند دیگر جنبش ها به مرور ارزیابی مستقل خودش را ارائه خواهد کرد و جایگاه تاثیرگذارش را در شرایط جدید سیاسی به دست خواهد آورد چون ما فعالان جنبش زنان، طبیعتا در این سالها بی وقفه کار کرده ایم و در واقع موضوع جنسیت و فمینیسم برایمان مثل یک لباسی نیست که امروز تن مان کنیم و فردا از تن مان دربیاوریم بلکه موضوع زنان، بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ماست بنابراین این فرضیه که جنبش زنان در فضای عمومی جنبش دموکراسی خواهی منحل می شود اساسا یک بحث «انتزاعی» است و به نظرم مصداق عینی ندارد. هرچند که مثل همیشه فعالانی در جنبش زنان وجود دارند که در واقع مسئله زنان برایشان «اولویت اول» نیست و آنها به اصطلاح هر جا «هیجان» بیشتری داشته باشد و به قول معروف تو بورس باشد همان جا فعال می شوند. یعنی یک عده هستند که بسته به شرایط و میزان هیجاناتی که در هر جنبشی وجود دارد مثلا از جنبش دانشجویی می آیند به جنبش زنان و از جنبش زنان می روند جنبش کارگری یا محیط زیست و به همین ترتیب هر جا هیجان انگیزتر باشد در آنجا حاضر می شوند که بد هم نیست و اشکالی هم ندارد چون انتخاب های شان چنین است و باید احترام گذاشت ولی اکثر ما فعالان جنبش زنان، منافع زنان برایمان اولویت دارد و با زندگی و هستی مان عجین شده است. بنابراین اصلا بحث این نیست که جنبش زنان در فضای سیاسی کنونی مستحیل شود و زین پس، خواسته های مشخص خود را مطالبه نکند، بلکه بحث بر سر نحوه برخورد آگاهانه جنبش زنان با این جنبش سراسری است و این که چه رویکردی را بکار ببندد تا جایگاه اش را بهتر و شایسته تر در این جنبش تعریف کند. وگرنه همه ما در جنبش زنان به هرحال خواسته هایی داریم که تا به آن دست نیابیم از پای نمی نشینیم ولی بی شک اتخاذ رویکردی درست و منطقی نسبت به یک جنبش عمومی می تواند جایگاه جنبش زنان را حقیقتاَ تقویت کند و برعکس اگر رویکرد نادرستی اتخاذ کند می تواند تاثیرات منفی نه فقط بر خود جنبش بلکه بر کل جامعه بگذارد و دیدگاه عموم را نسبت به جنبش زنان کمی بدبینانه و چه بسا یاس آور کند.

نسرین ستوده: ببینید، الان یک جنبشی در جامعه ما جاری است که اگر آن را جنبش «رای من کجاست؟» یا اعتراض به نتیجه غیرمنتظره انتخابات یا هر اسم دیگری که رویش بگذاریم، می توانیم بگوییم که هسته اصلی خواسته آن این است که ما به این انتخابات معترضیم. اما این جنبش به نظر می رسد جنبشی است برای حیات کل جنبش های اجتماعی. به این معنا که ما می توانیم وضعیت فعلی مان را با یک ارگانیسمی تشبیه کنیم که دچار یک ویروس کشنده شده است که اگر این ویروس سراسر بدن این فرد را بگیرد به کلی فرد را فلج می کند. در حقیقت ما هم دچار همین شرایط شده ایم که با یک غده سرطانی روبرو شده ایم که به کلی فاتحه همه چیز را برای کلیه جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان می خواهد بخواند. به همین دلیل به نظر من یک اتفاق ضروری افتاده و آن این است که همه جنبش ها حول محور «رای من کجاست؟» جمع شده اند تا جلوی اتفاقی را که هستی کل جامعه و بود و نبود همه را دستخوش مشکلات اساسی می کند بگیرند. تا این جای قضیه به نظرم هیچ مشکلی نبوده و نیست که جنبش های مختلف خودشان را حول همین خواسته عمومی و مشترک سازمان دهند، اما اگر این جنبش عمومی و سراسری بخواهد برای درازمدت به همین شکل ادامه بدهد احتمال هم دارد که به یک حرکت پوپولیستی و کور تبدیل شود، این اتفاق اگر رخ دهد قطعا همان وضعیتی که تو انقلاب 57 اتفاق افتاد ممکن است بیافتد یعنی ممکن است به نادیده گرفتن هویت و خواسته های گروه های مختلف اجتماعی در جامعه منجر شود که یکی از قربانیان آن هم بی شک حقوق زنان خواهد بود. برای همین من فکر می کنم که این اتفاق ممکن است در درازمدت بیافتد ولی در حال حاضر این جنبش، دوره اوج گیری و ابتدایی خودش را دارد طی می کند و با توجه به این که جنبش های اجتماعی در ایران فعال هستند برخلاف سال 57 این اتفاق احتمال اش بسیار کم است که به همین شکل ادامه پیدا کند و پوپولیستی شود چرا که برخلاف سال 57، ما امروز با جنبش های مختلف که سالیان سال است کار کرده اند مواجهیم ولی به هرحال باید این مسئله را هم در نظر داشته باشیم که این جنبش پس از اوج گیری خودش باید تغییراتی بکند که به پوپولیسم هم نیانجامد. ولی هنوز می توانیم بگوییم که این جنبش هنوز به آن صورت شکل هم نگرفته، بنابراین به نظرم باید کمی صبر کرد تا این مسیر بلوغ طی شود و بی شک در این مسیر هر جنبشی باید خواسته های خود را مطرح کند و جایگاه خواسته های خودش و نسبت اش را با این جنبش دموکراسی خواهی تعیین کند. بنابراین به نظرم همه جنبش ها به ویژه جنبش زنان با توجه به پتانسیلی که دارد قطعا وقتی این دوران بحران تمام شود می توانند دوباره توجه جامعه را به مطالبات خاص خودشان جلب کنند همانطور که مثلا در كمپين يك ميليون امضا و در دوره «ائتلاف علیه لایحه خانواده» یا در دوران «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات» با هوشیاری انجام دادند. به هرحال این حساسیت در جنبش زنان و در جامعه زنان وجود داشته و دارد که مطالبات خاص خودشان را پی بگیرند بنابراین تا وقتی این حساسیت وجود دارد مطمئنا زنان سر بزنگاه و در فرصت مناسب خواهند توانست خواسته های خودشان را نیز مطرح کنند.

نرگس محمدی: ببینید از یک طرف ما زنان یک مجموعه مطالبات خاص داریم که به دلیل جنسیت مان بین همه زنان مشترک است و این مطالبات و اشتراکات هم یک بعد جهانشمول دارد. از طرف دیگر یکسری مطالباتی داریم که به عنوان شهروند و فارغ از جنسیت مان با بقیه مردم اشتراک داریم. حالا این دو نوع مطالبه در کنار هم و به موازات هم وجود دارد، و به نظرم این دو سری مطالبه هیچ گاه با یکدیگر تقاطعی پیدا نمی کنند بلکه مکمل هم هستند و تحقق هر کدام از آنها به تحقق خواسته های دیگرمان کمک کند. بنابراین فرض کنید جنبش دانشجویی مطالبات و ویژگی های خاص جوانان را دارد اما همین جوان دانشجو، در جایگاه یک شهروند ایرانی مطالبات برابری خواهانه هم دارد که او را با مطالبات و مبارزات جنبش زنان پیوند می زند. در نتیجه این موضوع برای همه جنبش های اجتماعی و افراد فعال در گروه های اجتماعی مختلف وجود دارد. از همه این ها می خواهم نتیجه بگیرم که ما زنان در طول سالها درست حرکت کرده ایم یعنی جنبش زنان که متشکل از زنان حق خواه است درست حرکت کرده است، نتیجه ای که می خواهم بگیرم این هست که هرچند حنبش زنان در تظاهرات و راهپیمایی های بعد از انتخابات موفق نشد به طور سازمان یافته و هدفمند حضور نمادین پیدا کند ولی چه کسی می تواند ادعا کند که انبوه فعالان جنبش زنان برای تحقق حقوق شهروندی که انگیزه اصلی این جنبش عمومی هم است نقش کلیدی ایفا نکرده اند؟ در حقیقت زنان در این جنبش عمومی اتفاقا نقش بسیار مثبت و تاثیرگذار ایفا کردند یعنی شما در این حرکت ها دیدید که چه حجم انبوهی از زنان جوان و تحصیل کرده، کارمند و خانه دار و زنان با چادر و بدون چادر و… برای احقاق حقوق خود در این حرکت حضور داشتند. به نظر من این بحث به شدت انتزاعی است که جنبش زنان را اولا از زنان جدا کنیم و از این حرکت جدا کنیم. به نظر من زنان خیلی درست حرکت کرده اند و تاثیرگذار بودند. شما فرض کنید که این تجمعاتی که پس از انتخابات رخ داد بدون حضور زنان بود، در این صورت تاثیر خیلی خاصی نداشت. بنابراین به نظر من «حقوق شهروندی» که در این جنبش عمومی متبلور شد خواسته ای است که باعث پیوند این جنبش ها با هم شده بود و اگر این پیوند بین جنبش ها از طریق مطالبه حقوق شهروندی مستحکم بشود و پیش برود بی شک بر پیشبرد مطالبات جنبش های مختلف متشکل در این جنبش سراسری کمک خواهد کرد. یعنی می خواهم بگویم که این حرکت عظیم مردمی که در جهت مطالبه حقوق شهروندی است اتفاقا جنبش های دیگر را (به خصوص جنبش زنان را) تقویت می کند و نه تضعیف. در واقع من قائل به این تفکیک نیستم و به نظرم این که به صورت انتزاعی و مکانیکی جنش ها را مرزبندی کنیم، بسیار انتزاعی است. چون جامعه پویاست و اگر ما بخواهیم مکانیکی نگاه کنیم و به صوری بین آنها خط بکشیم مطمئناَ درجا می زنیم. به نظر من جنبش زنان ریشه در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یک ملت دارد و اساسا نمی شود از ریشه ها جدایش کرد.

منصوره شجاعی: من با این نظر موافقم که بين مطالبات زنان با مطالبات حقوق شهروندی (حقوق دموکراتیک) پیوند تنگاتنگ و پویا و متقابل وجود دارد. یعنی اگر یک زن با مطالبه جنسیتی خود در یک حرکت اجتماعی مشارکت می کند، در واقع به تحقق خواسته های حقوق شهروندی کمک می کند و از سوی دیگر اگر همان زن در یک حرکت اجتماعی برای مطالبه حقوق شهروندی اش مشارکت می کند و خودش را به عنوان یک شهروند برابر با مردان می بیند، در واقع به تحقق مطالبات خاص جنسیتی اش نیز کمک می کند. و این، کاملا واقعی است. و حداقل در اين جنبش كنوني اتفاق افتاده ، ببينيدچند شاخص و دليل هست كه تا حدودي مرئي بودن زنان و متفاوت بودن اين حضور با حضور سالهاي پاياني دهه پنجاه را نشان مي دهد البته قطعا شاخص هاي بيشتري را ميشه گفت اما تا اونجايي كه ميشه درلحظه گفت اينكه ‌اول حضور برابر و گاه حتي پيشقراول در تجمع هاي خياباني و حتي درگيري ها و كتك خوردن ها و كشته شدنها ، دوم حفظ شكل و فرم پوشش ظاهري تا حدودي دلخواه و نه فرمايشي زنان و دختران جوان در تجمعات و تظاهرات عمومي ،‌ سوم باور حق شهروندي برابر با مردان ،چهارم حضور عاطفي و موثر مادران در حمايت ها و پي گيري هاي موثر حضور ميليوني جوانان و مردم معترض و آرام كردن و گفتگو با مهاجمان و سرانجام و از همه مهم تر جضور پرسشگر و آگاهانه و نه كور وهيجاني . يعني اگر دنبال پيدا كردن پاسخ به اين سوال كه راي من كجاست به خيابان آمدند درحقيقت انگار كه مي گويند سرنوشت آن مطالبات و خواسته هايي كه به خاطر آنان راي به صندوق ها ريختم به كجا مي رسد ؟ براي مثال مي توان گفت كه در سال هاي آغازين شكل گيري جنبش زنان و در جنبش مشروطه خواهي، خواسته آموزش زنان و برخورداري از حق راي از طرف زنان مطرح مي شود ، اما وقتي كه پس از پيروزي ،‌حق راي به آنها داده نمي شود اين جريان مبارزاتي خاموش نمي ماند و ادامه پيدا ميكند ، هرچند كه زمان زيادي تا محقق شدن آن طول مي كشد اما به هرحال اين خود يك بهانه براي تشكيل نهادها ، سازمانها ، انتشار مطالب و بيانيه ها و .. فعاليت هاي خاص زنان مي شود . يعني به هر حال اين خواست در ميان خواست هاي جنبش عمومي گم نمي شود چرا كه اصلا جضور زنان در جنبش با اين خواست بوده يعني اگر بخواهيم اين جريان تاريخي را تا حدودي با جنبش كنوني مقايسه كنيم ميشود گفت كه زنان ما طي سالها و به ويژه طي چهارسال اخير با تمام فشارها و محدوديت هايي كه نسبت به آنها انجام شده تجربه هاي زيادي در نحوه بيان مطالبات برابري خواهانه خودشون در كمپين و در ائتلاف هاي موفقي مثل ائتلاف لايحه خانواده و همگرايي به دست آوردند و سرانجام با مطالبات خاص خودشون واردفضاي انتخابات شدند و اميدوارم و البته يقين دارم كه ديگر مطالباتشان را نه فراموش خواهند كرد و نه گم ، و بي ترديد نقش » همگرايي جنبش زنان » را در كلاسه كردن و شعاري كردن اين مطالبات به طوري كه متناسب با فضاي انتخابات بشود را نمي توان ناديده گرفت .

نرگس محمدی: همانطور که گفتم، ما یکسری حقوق عمومی داریم که مربوط به قشر و گروه خاصی نیست، مثل آزادی بیان و عقیده. این حقوق در واقع حقوق عمومی هستند که هر کسی برای رسیدن به آن باید تلاش کند و هیچ کس هم نمی تواند نادیده اش بگیرد. وقتی زنان در میدان هفت تیر یا جلوی دانشگاه تهران و یا جلوی ریاست جمهوری تجمع اعتراضی و خیابانی برگزار کردند، باعث شدند که یک تلنگر کوچک و هشداردهنده به افکار عمومی وارد کنند چون جنبش زنان با شهامت آمد در خیابان و گفت که ما طبق اصل 27 حق برگزاری تجمع داریم. در واقع زنان در این زمینه و برای این حق شهروندی (آزادی تجمعات) پیشگام بودند و موفق شدند که ضرورت اجرای اصل فراموش شده ی قانون اساسی ـ اصل بیست و هفتم ـ را به طور گسترده در جامعه مطرح نمایند. البته هزینه هایش را هم پرداخت کردند. این عمل هوشیارانه جنبش زنان بستر مناسبی را فراهم ساخت که امروز به نظر من به ثمر نشسته و الآن می بینیم که تقاضای اجرای این اصل قانون اساسی یعنی آزادی برگزاری تجمعات، در سطحی بسیار گسترده میان مردم مطرح شده است. حال فرض کنید که این حق اگر محقق بشود، ضمن این که تقویت کننده دموکراسی هست یکی از مطالبات جنبش زنان هم تحقق پیدا می کند. حق آزادی بیان و عقیده و از این قبیل حقوق شهروندی، جزو مطالبات مشترک جنبش های اجتماعی جدید است.

این حقوق البته ریشه در جامعه ما هم دارد، یعنی ریشه در عرف و حتا مذهب و نیز در قوانین بین المللی که دولت ما پذیرفته است. مثلا من آیاتی از قرآن در زمینه آزادی عقیده و بیان پیدا کرده ام، مثل آیه زمر. در این آیه می گوید «به آنان که آزادی فکر و عقیده را محترم می شمارند بشارت بده که ایشان جزو هدایت یافتگان هستند» یعنی خداوند عالم روی «هدایت» در قرآن خیلی تاکید می کند و برایش مهم است، و اینجا ما می بینیم که می گوید آزادی بیان و عقیده، تضمین کننده هدایت کنندگی است. یا آیه 256 سوره بقره که می گوید «لا اکراه فی الدین» که نشانه توجه به آزادی عقیده و مذهب و بیان است. می خواهم بگویم که این چنین حقوق شهروندی ریشه در بنیادهای فکری، مذهبی و عرفی جامعه ما دارد و جزو مطالبات جنبش زنان هم قرار گرفته و در عین حال جزو میثاق های سیاسی و اجتماعی که دولت ایران به آنها پیوسته هم مستتر است، و یا در اصول 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر هم هست، که می دانیم دولت ایران به این اعلامیه هم پیوسته است. پس اگر این حقوق پایه ای تحقق پیدا کند، جنبش زنان هم از آن قوت خواهد کرد و حتا مذهب ما هم از تحقق این حقوق قوت می گیرد. در مجموع به نفع همه است. به نظر من یک جایی جنبش زنان برای تحقق همین حقوق شهروندی پیشتاز بود یعنی همین حق برگزاری تجمع را جنبش زنان پیشتازش بود و شروع کرد. بنابراین اگر مصداقی هم نگاه کنیم می بینیم که این ها حقوق مشترکی است که همه جنبش ها را تقویت می کند.

در عین حال، جنبش زنان رویکردی جهان گرایانه هم دارد یعنی ما در تمام جهان ـ و نه فقط در ایران ـ یک مخرج مشترک نمادین به عنوان زن بودن داریم و از طرف دیگر قوانین ظالمانه ای داریم که تا این قوانین عوض نشود جنبش زنان دست از سرش برنمی دارد. ما مطالبات مان را فراموش نمی کنیم، ما نگاه جهان گرایانه مان را هم داریم و این ها را فراموش نمی کنیم ولی در عین حال زیر ساخت های مشترکی هم وجود دارد که برای آن هم تلاش می کنیم و به نظرم این بلوغ جنبش زنان است. این زیرساخت ها، تضمین کننده حقوقی است که ما در جنبش زنان آن را مطالبه می کنیم. بنابراین به نظرم نگرش و رفتار سیاسی و اجتماعی زنان آنقدر بلوغ یافته که توانسته این دو تا را لازم و ملزوم هم ببیند. جنبش زنان با نگاه به حقوق شهروندی و نیز تلاش در جهت این زیرساخت ها در واقع می خواهد تحقق حقوق خودش و بقای تاریخی اش را هم تضمین کند.

——————————————————————-

بخش دوم میزگرد

(سایت مدرسه فمینیستی در آغاز این بخش توضیح داده است: 10 روز پیش که این میزگرد انجام گرفت ما فقط با پیش نهاده ی آقای میرحسین موسوی (تشکیل جبهه سبز سیاسی)، مواحه بودیم ولی در چند روز اخیر و پس از خاتمه میزگرد، طرح تشکیل یک جبهه مشترک از فعالان جنبش های اجتماعی از سوی برخی از نهادهای جنبش دانشجویی (دفتر تحکیم وحدت) رو به رو شده ایم. پیش نهاده هایی از این دست خواهی نخواهی اکثر فعالان مدنی و سیاسی را به تعمق وا می دارد. به خصوص در شرایط کنونی که «میدان پیشین فعالیت های جنبش زنان» با تنگنای بیشتر، و در هاله ای از بیم و امید قرار گرفته است.)

نوشین احمدی خراسانی: در این جا اجازه می خواهم از روزنه دیگری که شاید در روزها و ماههای آینده بتواند به ما کمک کند و تا حدودی جنبه کاربردی هم داشته باشد به حوادث پس انتخابات نگاه کنیم. نخست اینکه بر این نکته تاکید کنیم که جنبش های اجتماعی جدید، فقط در «تظاهرات» و سیاست های خیابانی خلاصه نمی شوند. یک جنبش اجتماعی از ابزارهای مختلف برای رسیدن به خواسته هایش استفاده می کند. بنابراین جنبش «رای من کجاست؟» هم صرفا در تظاهرات و مبارزات خیابانی نمی تواند محصور و محدود بماند. خوشبختانه بخش های مختلف این جنبش در حال تدوین و برنامه ریزی های متنوع است برای پیشبرد خواسته هایش. همانطور که ما در جنبش زنان بخشی از نمود بیرونی مان تجمعات مسالمت آمیزی بود که برگزار می کردیم، اما این تجمعات تمام جنبش زنان نبوده و نیست. در نتیجه اگر تصور کنیم که مثلا چهارتا پلاکارد که روی آنها خواسته های زنان را نوشته ایم ببریم در تظاهرات خیابانی و روی دست بگیریم (کاری که فعالان همگرایی جنبش زنان قبل از انتخابات انجام دادند) و بعد فکر کنیم «فقط» این کار باعث زنانه شدن حرکت می شود به نظرم ناکافی و شاید یکجانبه گرایی است. چراکه یک جنبش ابعاد گوناگون دارد، عقبه ای دارد، تاریخی دارد و خواسته هایش ـ و حتا روش هایش ـ در طول یک پروسه شکل می گیرد، در نتیجه، بخش های مختلف این جنبش از راه های مختلف همچون گفتمان سازی، مذاکره و لابی، برگزاری کنفرانس های مطبوعاتی، ساختن نمادها، یا در قالب تلاش های بسیار متنوع و بدیع برای آزادی زندانیان سیاسی و نظایر اینها قوام و دوام می گیرد. حالا در این جنبش سراسری می بینیم که «سمبل هایی» برایش در حال ساخته شدن است و یا شاهد تلاش های متنوعی هستیم که در شکل گفتمان سازی برای این جنبش، در جریان است. اخیرا هم ما با ایده ایجاد «جبهه سبز» از سوی آقای موسوی روبرو شده ایم. به نظر می رسد جنبش زنان اگر بخواهد بر حوزه عمومی کشور تاثیرگذار باشد ناگزیر است که نسبت اش را با همه این سطوح مختلف پیشروی جنبش عمومی، تبیین و تعریف کند و بتواند در همه این سطوح نقش آفرینی کند.

تبیین کردن و برقراری ارتباط با لایه ها و سطوح مختلف این جنبش سراسری (سطوح: معنوی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی اش) صرفا در حرف و شعار دادن برای مطالبات زنان خلاصه نمی شود و یا به این معنا نیست که خواسته اصلی یک جنبشی که زمین بازی مشترکی ایجاد کرده را تکه پاره کنیم بلکه احتمالاَ به این معنا نیز هست که بتوانیم همان خواسته را با گفتمان جنسیتی که حول آن می سازیم عملا به نفع زنان سوق دهیم. همچنین به این معناست که ما در جنبش زنان تا چه حد توانایی «افزودن» و یاری رساندن به ارتقای محتوای این جنبش سراسری را داریم تا این جنبش هرچه متکثرتر و به نفع همه گروه های تشکیل دهنده آن، باقی بماند. تکثر بیشتر به معنای دموکراتیزه شدن هرچه بیشتر این جنبش است و هر جنبشی هرچقدر دموکراتیزه شود می تواند خواسته های گروه های بیشتری را در دل خود جای دهد. هرچقدر که ما بتوانیم آگاهانه و بدون کلیشه های از پیش اندیشیده به این بخش ها و سطوح مختلف نگاه کنیم و به با دید مستقل، باز، و سیال تر وارد همکاری و همگامی با آن بشویم قطعا بهتر می توانیم به عنوان جنبش زنان در آن تاثیرگذار باشیم، و از این زاویه سهم مطالبات زنان را جدی تر در این جنبش پیش ببریم.

به نظر می رسد اگر جنبش های اجتماعی جدید کشور ـ از جمله فعالان جنبش زنان ـ بخواهیم در «جهت گیری» آینده این جنبش عمومی نقش و تاثیر داشته و ضامن تحقق حداقلی از مطالبات مان باشیم، می توانیم در مورد نحوه رابطه مان با این «جبهه سبز» هم تعمق و گفتگو کنیم. البته مانند همه سالهای گذشته، این «جبهه سبز» هم انگار درحال تبدیل شدن به یک جبهه کاملا سیاسی است که نگاه به «بالا» دارد اما یک احتمال هم وجود دارد که اگر جنبش های اجتماعی مختلف با داشتن برنامه و هدفمند به این جبهه وارد شوند، مسلما از همین الان رویکرد آن را با توجه به نیازهای جنبش های مطالبه محور، می توان تغییر داد و آن را از رویکرد صرفا سیاسی به جبهه ای گشوده تر یعنی جبهه ای سیاسی ـ اجتماعی و مدنی (مطالبه محور) ارتقاء داد. به هرحال اگر ما زنان بخواهیم که نه فقط در بدنه این جنبش سراسری فعال بمانیم بلکه در جهت گیری ها و تصمیم سازی های آینده این جنبش عمومی نیز تاثیر داشته باشیم باید بتوانیم با سازماندهی مناسب، جایگاه روشن و تعریف شده ای در این جبهه و جبهه های مشابه آن، برای خود به وجود بیاوریم.

البته به نظر من حتما در این جبهه سبز، زنانی حضور خواهند داشت. اما می دانیم که صرف مشارکت و حضور فیزیکی زنان در این جبهه، حقیقتاَ کافی نیست، چون بارها دیده ایم که زنانی در مراکز تصمیم گیری و یا در احزاب سیاسی حضور داشته اند اما چون آن زنان فاقد برنامه جنسیتی و یا فاقد پشتوانه یک جنبش بوده اند در نهایت نتوانسته اند حضوری تاثیرگذار به نفع خواسته های جنبش زنان داشته باشند. حال بگذریم از این که گاه برخی از این زنان خودشان به این خواسته ها اساسا اعتقادی نداشته اند.

اما فارغ از اعتقاد داشتن یا نداشتن، پرسش اینجا است که اگر زنان به صورت سازماندهی شده و با پشتیبانی و حمایت یک جنبش، در ائتلاف ها، جبهه های سیاسی یا احزابی که مردان معمولا قدرت و نفوذ بیشتری دارند حاضر شوند، در این صورت آیا می توانند خواسته های مستقل زنان را پیش ببرند؟ بنابراین به نظر می رسد که پیش از هر اقدامی، ما موظفیم در جنبش زنان باب این گفتگو را باز کنیم که آیا حضور نمایندگانی از جنبش زنان در ائتلافی که به هرحال به نوعی سیاسی است (مانند جبهه سبزی که از سوی آقای موسوی مطرح شده)، لازم است یا خیر؟ در ثانی آیا جنبش زنان به مرحله ای از قدرت و بلوغ و توانایی و استقلال رسیده که اگر وارد چنین ائتلاف هایی شود، استحاله پیدا نکند؟ متاسفانه تجربه نشان داده که در جاهایی که «مردان سیاست» در آن حضور دارند و مطمئنا تاثیرگذاری و توان و تجربه بیشتری هم در حوزه سیاسی نسبت به زنان دارند معمولا زنان به جای این که تاثیرگذار شوند، تاثیرپذیر و چه بسا دنباله رو می شوند. بنابراین باید محاسبه کرد که آیا فعالان و مدافعان حقوق برابر، به این حد از توان و ظرفیت در جنبش زنان رسیده اند که بتوانند نقشی برابر با مردان ایفا کنند یا هنوز این کار زود است و ممکن است به ضرر جنبش زنان تمام شود؟

با همه این بحث ها اما یک مسئله کاملا روشن است که اگر ما جنبش زنانی ها بخواهیم در آینده ی این جنبش سراسری و در تقویت رویکرد جنسیتی این جنبش تاثیرگذار باشیم باید در مراکز تصمیم سازی و هدایت کننده اش حضور موثرتری داشته باشیم هرچند می دانیم که زمین بازی سیاست در کشور ما، میدان بسیار پیچیده ای است که اگر بیش از ظرفیت مان حرکت بکنیم ممکن است آسیب های بسیار جدی وارد شود و حتا باعث تضعیف جنبش زنان هم بشود. بنابراین به نظرم باید با دقت و وسواس به این میدان «مین» نگاه کرد و در مورد آن به گفتگو نشست و آگاهانه و با توجه به هزینه / فایده هایش، در جنبش زنان به اجماع و توافق رسید. کسب این توافق گسترده در جنبش زنان نه فقط ضرورتی اخلاقی بلکه همجنین باعث می شود که افراد زیادی از فعالان جنبش، در این تصمیم سازی درگیر شوند. چون حضور انفرادی زنان حتا فعالان جنبش زنان نیز به نظر من اساسا راهگشا نیست و باید این کار توسط «سیستم نمایندگی» و تحت یک توافق گسترده در جنبش زنان صورت گیرد، که البته باز هم مشکل داریم چون که طی دو سال گذشته با توجه به بحث های فرسایشی که در جنبش زنان در مورد پذیرش یا عدم پذیرش سیستم نمایندگی داشته ایم ـ و متاسفانه هنوز به نتیجه نرسیده ایم ـ این مسئله همچنان در پرده ای از ابهام و تاریکی قرار دارد و بدون وجود این سیستم نمایندگی هیچ معلوم هم نیست که اساسا این کار امکان پذیر باشد.

نسرین ستوده: به نظر من دو سه تا مطلب را باید از هم جدا کرد. نقش های مختلف جنبش زنان را در مبارزه اجتماعی سیاسی باید از هم تفکیک کرد. یکی از این نقش ها، نقشی است که زنان در هزینه کردن برای مطالبات جنبش پرداخت می کنند، که هیچ وقت هیچ کسی مانع و رادعی برای چنین نقش آفرینی برای زنان قائل نمی شود و همیشه زنان در مشارکت در این نقش مورد استقبال هم قرار می گیرند مثل انقلاب 57 یا در کارهای دیگر. اما کسانی که در تظاهرات ها شرکت می کنند کسانی نیستند که قدرت تصمیم گیری دارند چون آنجا محل تصمیم گیری نیست که آنها در تصمیم گیری مشارکت کنند، اما وقتی یک جبهه ای همچون جبهه سبز تشکیل می شود آنجا زنان می توانند نقش تصمیم گیری هم داشته باشند و این مهم است که زنان در آن حضور داشته باشند. بنابراین چون آنجا تصمیم گیری اتفاق می افتد بنابراین حضور زنان در چنین مراکزی می تواند تاثیرگذار باشد بر روند و رویکرد حرکت های آینده. بنابراین به نظر من در چنین جبهه ای که ایجاد می شود برای تصمیم گیری در مورد روند حرکت در جنبش عمومی، زنان باید حتما مشارکت کنند چون مبنای تصمیم گیری های اجتماعی است چون به هرحال آنجا مطالباتی که در آینده این جنبش خواهد داشت قطعا از طریق این جبهه بیان می شود. البته منظور من از حضور زنان در این جبهه سبز، هم نمایندگانی از جنبش زنان و هم زنان سیاسی است که در احزاب سیاسی حضور دارند و این، نقطه بسیار مثبتی است که احزاب سیاسی نیز زنان عضوشان را به نمایندگی در این جبهه بفرستند. بنابراین همه این ها شکل های مختلف حضور زنان است.

نرگس محمدی: به نظرم ما در جنبش زنان باید کمی حوصله به خرج دهیم و صبر کنیم تا ببینیم این جبهه سبز که الان بحث اش هست و هنوز تشکیل نشده قرار است چه ترکیبی از خودش ارائه بدهد. یعنی باید ببینیم رویکرد آقای موسوی و اطرافیان اش برای تشکیل این جبهه سیاسی چه رویکردی است، آیا با رویکرد تامین حقوق اساسی مردم هست یا صرفا یک کشمکش سیاسی هست یا با یک رویکرد مبارزات انتخاباتی هست، برای همین به نظر من باید جنبش زنان منتظر بماند تا ببیند این ها با چه رویکردی می خواهند این جبهه را تشکیل بدهند چون اگر رویکردشان صرفا در غالب کشمکش های سیاسی و جناحی است بنابراین شاید حضور جنبش زنان در این جبهه کارکردی نداشته باشد و بلاموضوع باشد. برای همین شاید الان این بحث زود باشد. اما اگر این جبهه با رویکرد پیگیری مطالبات دموکراتیک مردم باشد به تبع زنان نیز باید تلاش کنند مطالبات خود را از طریق این جبهه نیز مطرح کنند در چنین حالتی من هم موافقم که نمایندگانی از جنبش زنان باید در آن حضور داشته باشند تا بتوانند مطالبات زنان را پیگیری کند. در واقع زنان باید در همه عرصه ها حضوری فعال و شاداب داشته باشند. هر جا که ما زنان حضور نداشته ایم به ضررمان تمام شده است.

با خانم احمدی هم موافقم که حضور «منفرد» زنان در چنین عرصه هایی لزوما تاثیرگذار نخواهد بود. به خصوص در عرصه های سیاسی. چرا که زنان می توانند در احزاب سیاسی یا مجلس یا مراکز دیگر تصمیم گیری وارد بشوند و این کار هم بد نیست و کار خوبی است ولی برای پیگیری مطالبات زنان باید نمایندگانی از جنبش زنان در چنین مراکز حضور داشته باشند تا بتوانند مطالبات خاص و جنسیتی زنان را پیگیری کنند و برای این کار نهادهای خاص جنبش زنان هم باید قوی باشند و تقویت بشوند تا بتوانند در چنین جبهه های سیاسی تاثیرگذار باشند. مقاله ای می خواندم از «ژولیا کریستوا» که به درستی اشاره کرده بود که وقتی زنان قدرتمند نیستند وقتی وارد ساختارهای سیاسی هم می شوند در آن ساختارها استحاله می شوند. بنابراین اگر جنبش زنان نخواهد استحاله بشود باید به صورت سازمان یافته و قدرتمند و از طریق سیستم نمایندگی وارد چنین ساختارهای سیاسی بشود چون ما که نمی خواهیم زنان فقط به شکل نمادین (به عنوان ویترین) در چنین جاهایی حاضر شوند بلکه می خواهیم از مرحله تاثیرگذاری به تعیین کنندگی برسیم.

ما قبل از انتخابات توانستیم با تشکیل ائتلاف «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات»، در فضای انتخاباتی واقعا تاثیرگذار باشیم به طوری که حتا برخی از اصول گرایان محافظه کار هم ناگزیر شدند که نیم نگاهی به حقوق زنان داشته باشند. بنابراین زنان الان در مرحله تاثیرگذاری هستند ولی جنبش زنان باید بتواند فراتر از تاثیرگذاری حرکت کند و به تعیین کنندگی هم برسد. ورود زنان به جبهه سبز سیاسی خیلی خوب است ولی مهم تر از آن، تعیین کنندگی هست، یعنی زنان باید با توان و قدرتمندی بالایی وارد چنین جبهه ها و ائتلاف های سیاسی بشوند وگرنه همان می شود که زنان می گویند چه بلاهایی سر زنان در انقلاب 57 آمد و یا در دوران اصلاحات نتوانستیم خواسته هایمان را برآورد کنیم و از این جور مسائل و گلایه ها.

منصوره شجاعي : بيشترين تاكيد برخي از فعالان جنبش زنان در مورد حفظ استقلال جنبش و بازي در زمين خود و البته توجه و حمايت از ديگرجنبش ها همین بوده يعني همين نكته اي كه الان به آن اشاره موكد شد يعني ابتدا تقويت كردن و هويت مند شدن جنبشي نوپا و بعد پا گذاشتن به جريانات عمومي تر و پيوندهاي ميان جنبشي كه مثلا الان در اين مقطع بسترش ايجاد شده اما اين تقويت و انسحام خودش ابزاري لازم دارد كه براي مثال ائتلاف هاي موقت ميان طيف هاي مختلف جنبش ويا بحث هاي مكرر و ادامه دار ساختاري و دروني ميان جريان هاي مختلف و همين شكل از ميزگردها ، مقاله ها وبحث ها و نقدها قاعدتا بايد بتونه و تاحدودي هم تونسته جنبش زنان را براي ورود به مراکز تصمیم گیری و حوزه هاي سياسي فارغ و خارج از بحث قدرت و حاكميت و صرفا براي تاثير گذاري و منعكس كردن آراي توده هاي زنان و لايه هاي مختلف جامعه آماده كند. و اين جريان دوسويه تغيير در جنبش هاي اجتماعي جديد يعني فشاراز پايين و چانه زني از بالا را تقويت كند.

نوشین احمدی خراسانی: بسیار خوب، حالا با توجه به این مجموعه بحث ها آیا فکر می کنید که با توجه به شرایط سیاسی و اوضاع درونی جنبش زنان (به خصوص با توجه به فشارهای سنگین امنیتی و قضایی که در این سه سال اخیر وارد شده و باعث ریزش بخشی از نیروهای مان بوده)، آیا این جنبش به مرحله ای از بلوغ و توانایی و سعه صدر رسیده که وارد چنین جبهه های سیاسی بشود؟ البته منظورم ورود به «احزاب» سیاسی نیست بلکه ورود به جبهه های باز و دموکراتیک سیاسی است که چنانچه این جبهه از نمایندگان مختلف جنبش های اجتماعی لبریز شود کل ساختار و اهداف آن را دستخوش تغییر کند و لابد جنبش زنان هم این حق را دارد که در باره ورود به آن لااقل فکر کند. البته همانطور که خانم محمدی هم تاکید کرد معلوم نیست که آقای موسوی و دیگران منظور شان از تشکیل این جبهه سبزی که می گویند چگونه جبهه ای است و تا چه حد دموکراتیک و متکثر است ولی اگر فرض کنیم این جبهه شامل نمایندگانی از جنبش های مختلف اجتماعی و نیز احزاب سیاسی باشد بحث آن است که ورود نمایندگانی از جنبش زنان با این وضعیت و توانی که امروز دارد چه آسیب ها و یا چه فرصت هایی را می تواند پیش روی جنبش زنان بگذارد. در واقع دغدغه همه ما این است که بتوانیم آگاهانه در مسیر پیش رو حرکت کنیم تا مبادا چنین حرکت هایی به استحاله جنبش زنان نیانجامد و به جای این که به نفع جنبش زنان تمام شود به ضرر آن خاتمه یابد.

نسرین ستوده: مسلما بحث در این مورد بسیار مشکل است چون موضوع حساسی است و این حرکتی است که ممکن است به جنبش زنان ضربه وارد کند اما از طرف دیگر جنبش زنان در ایران یک سابقه ای را با خودش دارد که شاید بتواند این سابقه به کمک اش بیاید. این سابقه هم این است که در جنبش زنان کنونی، بسیاری از فمینیست های امروز کسانی هستند که طی دو دهه هویت اجتماعی خودشان را از حرکت سیاسی و از احزاب سیاسی گرفته اند. یعنی به جرات می توان گفت که بسیاری از زنان برابرخواه امروز ما فاقد تجربیات سیاسی نیستند و درصد بالایی از آن ها این سابقه سیاسی و تشکیلاتی را دارند. در واقع این بخش از جنبش زنان این تجربیات سیاسی را دارند و همین ها از احزاب سیاسی خودشان آسیب دیده اند و همین ضربات و مشکلات در جنبش های سیاسی شان باعث شده که به سمت جنبش زنان بیایند و هویت مستقل خودشان را به عنوان زن حفظ کنند. بنابراین این پتانسیل را جنبش زنان امروز دارد و این بخش از زنان قبلا سیاسی، این تجربه را دارند ولی این بار قرار است آنها با هویتی جدید به احزاب یا جبهه های سیاسی وارد شوند و چون حالا دیگر با هویت جنبش زنانی وارد آن می شوند از این جنبش قدرت می گیرند و بنابراین موقعیت شان با مثلا 20- 30 سال پیش فرق می کند. یعنی این فعالان جنبش زنان با این تجربه و قدرتی که از جنبش زنان به دست آورده اند حالا می توانند به جبهه های سیاسی جدید بپیوندند. به نظرم چنین حرکت و رویکردی در جنبش زنان برای ورود در جبهه های سیاسی، در عین این که این می تواند از نقاطی باشد که جنبش زنان را دچار آسیب پذیری بکند اما در عین حال گریزی نیست، حتا اگر جنبش زنان ناگزیر به این آزمون و خطا بشود به نظرم باید وارد این چالش بشود. بنابراین به نظرم جنبش زنان برای آن که بتواند خواسته و مطالبات زنان را به طور گسترده تر مطرح بکند در این مرحله شاید ناچار است وارد این چالش بشود. چون اگر جنبش زنان همچنان مثل سابق بخواهد تمام حرکت هایش را برکنار از جنبش سیاسی موجود سازمان بدهد، از آن طرف دیگر هم دچار چالش های دیگری خواهد شد. یعنی دو چالش پیش روی دارد، یا باید به این جنبش سیاسی دموکراسی خواهی بپیوندد که در این صورت چالش اش این خواهد بود که در این جنبش ممکن است استحاله پیدا کند یا باید جنبش زنان خودش را از این جنبش کنار بکشد و به آن به قول معروف نپیوندد و بیاید حرکت مستقل خودش را دنبال کند و مطالبات خودش را مانند سابق دنبال کند، به نظرم گزینش این راه دوم غیرعقلانی است چون اساسا کدام جنبش حق طلب یا کدام فعال برابری خواه و مسئول می تواند نسبت به این جنبش «رای من کجاست؟» بی تفاوت باشد.

منصوره شجاعی: من می توانم بگویم که اساسا حضور زنان در ایران امروز خیلی متفاوت از حضور زنان مثلا در سال 57 یا حتا حضور زنان در دوران روی کار آمدن آقای خاتمی است. حضو امروز زنان خیلی آگاهانه است و بر بستر یک فعالیت اجتماعی طول و دراز بالیده و به این جا رسیده، بنابراین به نظرم این چالش دومی که شما از آن یاد می کنید یعنی خطر استحاله در این جنبش عمومی و يا در آ ن جبهه ائتلافي مفروض كه همگي اميدواريم كه متكثر باشد و نمايندگاني از جنبش هاي گوناگون اجتماعي داشته باشد و چنين باشد و چنان .. پایه عيني و قطعي ندارد. چون اگر سابقه جنبش زنان را نگاه کنیم می بینیم که در طول این سال ها اتفاقاتی که افتاده مثل هم اندیشی زنان، کمپین يك ميليون امضا ، ائتلاف لایحه، همگرایی جنبش زنان، و… نشان می دهد که جای ترس از استحاله جنبش زنان در ميدان هاي چانه زني و جبهه هاي ائتلاف حتي سياسي ديگر خيلي وجود ندارد. اما شاید همه ما از یک چیز می ترسیم و آن نبودن سیستم نمایندگی است که همه ما جنبش زنانی ها از آن صدمه دیده ایم. یعنی اگرآ آن جبهه سبز مفروض تشکیل بشود و از زنان نیز برای حضور در آن دعوت کنند وما به این نتیجه برسیم که این حضور ضروری است دوباره بحث هایی از جمله بحث نمایندگی (که متاسفانه ما این بحث مهم و حیاتی را نیمه کاره، رها کرده ایم)، دوباره مطرح می شود. چون ما حتا در درون جنبش زنان اين بحث مهم نمایندگی را نتوانستیم حل کنیم و در جنبش زنان بحث فرد بودن و نه نماينده بودن فعالان، كاملا تبديل به گفتمان مسلط شده و حتي براي امضاي بيانيه هايي كه توافق هم برسر آن بوده تا همين اواخر هم افراد نمي توانستند به نام نهاد ويا تشكلي كه در آن فعال هستند حضور داشته باشند انگار كه ما هميشه با يك يك سري اشباح خيالي تحت عنوان نهاد ها و تشكل ها و ائتلاف ها و ….روبرو بوديم و از طرف ديگر با يك سري اجسام و افراد واقعي آماده هر حركت و امضا و جان فشاني ….. هرچند كه ظاهرا اين روش باعث کاهش برخي هزینه ها شده ـ اما متاسفانه ارزش های گرانقدر «کار جمعی» » حضور جمعي » » برنامه ريزي و مديريت مشاركتي » و ازهمه مهم تر «نهادگرایی» و » نهاد سازي » را کمی از میان برداشته است و به تبع آن، بحث نمایندگی را دچار مشکلات جدی کرده است. و اتفاقا اينجاست كه بايد از تهديد تبديل يك حركت هويت مند به يك حركت پوپوليستي ترسيد و هراس داشت.

مطمئناَ همین مسئله دوباره برای ورود به این جبهه سبز سیاسی، عملا روبرو ما قرار خواهد گرفت. در مجموع به نظر من مسئله استحاله در جبهه و ائتلافی متشکل از نمایندگان جنبش ها و احزاب، جنانجه با قدرت و سازماندهي باشد پايه عيني ندارد اما این مسئله عيني است که ما در جنبش زنان متاسفانه بحث نمایندگی را حل نکرده ایم و به همین دلیل احتمالا حضور زنان نیز در چنین جبهه هایی با انسجام و قدرت همراه نخواهد بود چون اگر به صورت فردی این اتفاق بیافتد خب تجریه نشان داده که افراد نمی توانند منافع جنبش زنان را با قدرت کافی پیش ببرند و مشکل پیش خواهد آمد و اگر بخواهند نمایندگانی از ائتلافی از جنبش زنان این کار را بکند ما دوباره دچار همان بحث های «فرد / گروه» و جسم/ شبح و امکان عدم نمایندگی و از این دست معضلات مواجه شویم و اگر جمعيت متشکل جنبش زنان از آن فرد یا افرادی که قرار است در آن جبهه بروند پشتیبانی نکند مسلما آن فرد در چنین جبهه ای مستحیل خواهد شد حتا اگر دو آتشه ترین فمینیست ايران باشد. پس اگر شبکه ای نیرومند از جنبش زنان به عنوان نیروی پشتیبان آن فرد وجود نداشته باشد (که این پشتیبانی از طریق سیستم نمایندگی ممکن است) اصلا نمی توان امیدوار بود که چنین افرادی با همه نیت های خوب شان بتوانند منافع جنبش زنان را حفظ و نمایندگی کنند.

نرگس محمدی: به نظر من این طور نیست که ما باید لزوما فقط به یکی از دو راه ممکن، گردن بگذاریم و بگوییم که یا جنبش زنان مانند سابق به طور مستقل و بی ارتباط با جنبش عمومی حرکت کند و یا این که کاملا به آن بپیوندد. به نظرم ما می توانیم به هر دو راه یعنی به تلفیقی از این دو فکر کنیم. این که باید این جنبش عمومی توسط جنبش زنان تقویت بشود و جنبش زنان توسط این جنبش عمومی تقویت بشود به نظرم گریزناپذیر است و خیلی طبیعی است و مطمئناَ این اتفاق، بدون فرمان و دستور ما رخ خواهد داد. یعنی هیچ کس در درون جنبش زنان نمی تواند جلوی این ارتباط دو طرفه بین جنبش زنان و جنبش عمومی را بگیرد. واقعا حیات سیاسی اجتماعی و فرهنگی یک جامعه یک الزاماتی را برای تک تک افراد گریزناپذیر می کند. یعنی در این مرحله ما چاره ای جز این نداریم. من سعی می کنم مصداقی حرف بزنم. برای نمونه هر کسی از جمله خود من به عنوان نرگس محمدی، شما منصوره شجاعی و بقیه، وقتی در مواجهه با مادری که فرزندش را از دست داده است قرار می گیریم نمی توانیم آرام بنشینیم. یعنی حتا اگر بخواهیم هم نمی توانیم در برخورد به چنین واقعه ای آرام بمانیم و مثلا بگوییم من جنبش مستقل زنان هستم و به این فاجعه انسانی کاری ندارم. همانطور که در بخش اول میزگرد هم گفتم این که بسیاری از زنان پس از انتخابات مورد هجوم تمام عیار قرار گرفتند برای این که زن بودن و مادر بودن ما را حکومت فراموش کرد و فقط به قدرت نگاه کرد ولی به آن سو نگاه نکرد که حتا اگر کسی اغتشاش می کند پشت آن یک مردم هستند و پشت آن یک مادر هست و در خانه آن جوان چندتا خواهر و برادر وجود دارد. من عمیقاَ باور دارم که زنان ایران واقعا عزادار هستند. بگذارید این تب انتخابات بگذرد بعد خواهید دید که حتا زنان اصول گرای مذهبی و سنتی هم از مرگ این جوان ها اشک خواهند ریخت. من واقعا معتقدم که اصلا بحث هم از این گذشته که ما در این جنبش برویم یا نرویم، اصلا ما زنان و مادران، بچه هایمان در این جنبش هستند در این جنبش هستیم چه بخواهیم و نخواهیم. ما با اشک چشمان مان و با تپش قلب هایمان و با همه احساس مادری مان در این جنبش هستیم. این جنبش مگر چیست؟ یک عده مردم رفته اند توی خیابان و گفته اند که ما به این انتخابات اعتراض داریم. من بحث سیاست را می گذارم کنار، من به عنوان یک زن دارم حرف می زنم و با صراحت می گویم که این کشتار مردم واقعا اشتباه بود چون با این کار، رو در روی زنان و مادران قرار گرفتند. بنابراین به نظرم این بحث اصلا مطرح نیست که زنان به این جنبش بروند یا نروند بلکه زنان در این جنبش هستند و زنان دامن شان در این جنبش باز شده. حالا اگر این بحث را بخواهیم جور دیگر مطرح کنیم می توانم به طور خلاصه بگویم که نه کنار کشیدن از این جنبش عمومی امکان پذیر است و نه استحاله شدن کامل در آن و هیچ کدام از این دو گزینه با توجه به زمینه هایی که برشمردم امکان پذیر نیست بنابراین خیلی لازم نیست اراده گرایانه بخواهیم عمل کنیم چون عملا این اتفاق افتاده و زنان عملاَ حضور دارند. اما یک نکته مهم هم این است که فرد به طور فردی در هر جنبش اجتماعی استحاله می شود. مثلا در دوران اصلاحات 8 سال مجلس، دولت و… در دست اصلاح طلبان بود اما زنان مثلا در مجلس ششم چون با جنبش زنان پیوند نداشتند آنطور که شایسته بود نتوانستند خیلی از خواسته های زنان را پیش ببرند و به کرسی بنشانند. این زنان جزو حزب مشارکت هم بودند و سعی هم کردند که برای زنان کار کنند ولی خیلی موفق نبودند چون آنها با جنبش زنان پیوند وسیعی نداشتند که با این پشتوانه و مثلا با هماهنگی با جنبش زنان و با ایجاد یک اعتراض گسترده در سطح کشور از سوی زنان هنگامی که با مانع روبرو می شدند بتوانند خواسته های زنان را (از جمله تصویب کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان) را پیش ببرند. این به معنای آن نیست که این زنان نماینده مجلس ششم یا در دولت آقای خاتمی حرفی نزده اند و از حقوق زنان دفاع نکرده اند، اتفاقا این کار را به صورت فردی خیلی هم خوب انجام داده اند اما استحاله در قدرت سیاسی شکل های بسیار پیچیده دارد یعنی این زنان اصلاح طلب لایحه بردند، حرف زدند و جانانه دفاع هم کردند ولی در نهایت در قدرت سیاسی استحاله شدند چون پشتوانه جنبش زنان را همراه خود نکردند. بنابراین ما همه این ها را هم تجربه کرده ایم که زنان بدون پشتوانه جنبش زنان هرچقدر هم به حقوق زنان اعتقاد داشته باشند در چنین مراکزی، تضعیف و در نهایت استحاله می شوند. اگر هم مستحیل نشوند معمولا به بیرون پرتاب شان می کنند.

منصوره شجاعی: با توجه به بحث های مفصلی که در طول دو بخش این میزگرد انجام شد می توانم چند نتیجه گیری کلی را به طور خلاصه و تیتروار ارائه کنم: یکی این بحث که اگر آن جبهه سبز متكثر با رويكرد دموكراسي خواهي و ديگر پذيري و فلان و فلان … تشکیل بشود هرچند كه ماهيت اين جبهه كاملا سياسي است وجريان آن به سوي اتخاذ جايگاه و حضور در حاكميت و طلب موقعيت خاص حكومتي است و با ماهيت جنبش هاي نوين اجتماعي متفاوت است كه هدف آنان مشخصا تغيير به نفع اهداف جنبش است ، اما براي حفظ استقلال زنان و بيان مطالبات جنبشي و مستحيل نشدن در يك جنبش عمومي و يك جريان دموكراسي خواهي حضور نمايندگاني از جنبش زنان در اين جبهه به عنوان محل و مركز تصميم گيري كاملا ضروري است و زنان با مطالبات وشعارهاي مشخص خودشان بقاعدتا مي توانند در آن نماینده داشته باشند اما اين نمایندگان باید با تمامي طيف هاي مختلف جنبش زنان پیوند ارگانيك داشته باشند یعنی از سوی جنبش زنان نمایندگی داشته باشند و حمايت بشوند تا بتوانند تاثیرگذاری لازم را داشته باشند. برای این منظور، قبل از این که فعالان حقوق زن وارد بحث چگونگي این جبهه و حضور در آن بشوند لازم است که در بین گروه ها و فعالان جنبش زنان یکسری توافقات صورت بگیرد و براي انجام اين مباحث و روشن شدن ابهامات در این عمل حساس می توان با برگزاری میزگردها، مصاحبه ها، مقالات و گفتگوهای چهره به چهره، به نتیجه اي مورد قبول برسيم و البته ممکن است به نتیجه هم نرسيم اين هم امكانش هست . دومين مسئله این که در بحث مطالبات زنان و رابطه آن با خواسته ها و حقوق شهروندی و دموكراسي خواهي بود که به نظر می آید كه اين ميزگرد به اين نتيجه رسيده که خواسته های زنان از خواسته های حقوق شهروندی جدا نیست لااقل در این مقطع. موضوع سوم، بحث کمک به ایجاد و گسترش حرکت های نوین زنانه بود (همچون حرکت مادران عزادار و يا كميته مادران پي گير زندانيان و مفقودين) يعني اين كه ما چگونه بتوانيم با تكيه به تجربه هاي مدني و اجتماعي كه طي اين سالها در كنار هم ياد گرفتيم با حركت هاي تكميلي و متنوع حضور زنانه و هويت مند خويش را در جريان دموكراسي خواهي تداوم ببخشيم که همه دوستان بر این امر، توافق داشتند. و بالاخره موضوع چهارم هم بحث جایگزین کردن سمبل های زنانه به جاي سمبل های رسمی و حکومتی است . در واقع مي توان گفت كه زنان چنانچه هم در سازماندهي و هم در نحوه بيان مطالبات خويش با خلاقيت و تنوع در استفاده از روش هاي عمومي پا به پاي جريان عمومي دموكراسي خواهي گام بردارند اميد آن است كه اين جنبش سراسري تازه متولد شده در آينده به پوپوليسم و حذف و يا ناپديد شدن جنبش ها و هويت هايي كه هم اكنون در بطن آن فعال هستند منجر نشود .


<!–

–>

Comments (1)

Older Posts »